ابومزاحم
[اَ مُ حِ] (اِخ) شیرازی. یکی از بزرگان شیوخ تصوف مائهء سوم، معاصر هارون و مأمون و معتصم و واثق و متوکل خلفای عباسی است. او را با جنید و شبلی بعلت اختلاف مشارب مناظرات و منافراتیست. ابوعبدالله خفیف در کتاب خویش گوید: ابومزاحم از کبار مشایخ عرفان بود و...
ابومزاحم
[اَ مُ حِ] (اِخ) موسی بن عبدالله بن خاقان. رجوع به موسی... شود.
ابومزنه
[اَ مُ نَ] (ع اِ مرکب) ابر. || هلال.
ابومسافر
[اَ مُ فِ] (اِخ) کیسان. از روات است. وکیع از او و او از سعیدبن جبیر روایت کند.
ابومسحل
[اَ ؟] (اِخ) اعرابی. مکنی به ابومحمد موسوم به عبدالوهاب بن حریش. او از وافدین حسن بن سهل است به بغداد. و او را با اصمعی مناظراتی است در تصریف. او راست: کتاب النوادر و کتاب الغریب. (از ابن الندیم و غیر او).
ابومسعده
[اَ مَ عَ دَ] (اِخ) از روات است و ثوربن یزید از او روایت کند.
ابومسعده
[اَ مَ عَ دَ] (اِخ) شامی. از روات است.
ابومسعده
[اَ مَ عَ دَ] (اِخ) یسع. از روات است.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) ابان الضمیری. محدث است و معتمربن سلیمان از او روایت کند.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) ابراهیم بن محمد بن عبید دمشقی.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) احمدبن فرات بن خالد ضبی. او راست: جزئی در حدیث.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) الازدی. رجوع به معافی بن عمران... شود.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) احمدبن فرات الرازی. یکی از کبار محدّثین و بروایت شیخ جوزی او هزارهزار حدیث و پانصدهزار حدیث بخط خویش نوشته بود. وفات او به سال 259 ه . ق. بود. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 296 شود.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) انصاری. وکیل و نائب علی بن ابیطالب علیه السلام بکوفه آنگاه که او علیه السلام متوجه حرب صفین گردید. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 181 شود.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) انصاری. عقبه بن عمروبن ثعلبه. صحابی است. وفات او را به سال 41 و برخی 42 و گروهی 60 ه . ق. گفته اند.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) ایوب بن سوید. محدث است.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) بدری. عقبه بن عمرو. صحابی است.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) سعیدبن ایاس جریری بصری. محدث است.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) عباس جریری. محدث است.
ابومسعود
[اَ مَ] (اِخ) عبدالاعلی بن ابی المساور. از روات است.
