ابوفسیله
[اَ فَ لَ] (اِخ) صحابی است.
ابوفضاله
[اَ فَ لَ] (اِخ) انصاری. صحابی است. او غزوهء بدر را دریافت و به جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بشهادت رسید.
ابوفضاله
[اَ فَ لَ] (اِخ) فرج بن فضاله. محدث است و از ابی معبد مدنی روایت کند.
ابوفضاله
[اَ فَ لَ] (اِخ) مبارک بن فضاله. محدث و ضعیف است.
ابوفضله
[اَ فِ لَ] (اِخ) هاشم جد رسول صلی الله علیه و آله. رجوع به هاشم بن عبد مناف... شود.
ابوفضیل
[اَ فُ ضَ] (اِخ) ابوبکربن ابی قحافه خلیفهء رسول صلوات الله علیه. و این کنیت ابی بکر بروزگار جاهلیت بود.
ابوفطرس
[اَ فُ رُ] (اِخ) (نهر...) نهری است در فلسطین بدوازده میلی رمله از سوی شمال و مخرج آن چشمه هائی در کوه پیوستهء به نابلس و بمیان دو شهر ارسوف و یافا به بحرالملح ریزد و ابونواس در شعر نام آن نهر فطرس آورده بی قید ابو. و این نهر...
ابوفغواء
[اَ فَ وا] (اِخ) علقمه بن فغواء. صحابی است.
ابوفقعس
[] (اِخ) نام یکی از فصحای عرب معاصر یحیی بن خالد. (ابن الندیم).
ابوفکیهه
[اَ فُ کَ هَ] (اِخ) افلح یا یسار. مولی بنی عبدالدار و بعضی ازدی گفته اند. او غلام صفوان بن امیّه بود. در مکّه مسلمانی گرفت و مشرکین وی را آزار و شکنجه میکردند. ابوبکر صدیق او را از صفوان بخرید و آزاد کرد و در هجرت ثانیه بحبشه شد...
ابوفند
[اَ فَ] (اِخ) مصحف ابوفید کنیت مؤرج بن عمرو سدوسی است. رجوع به ابوفید... شود.
ابوفوره
[اَ فَ رَ] (اِخ) جُدیر سُلَمی. رجوع به جُدَیر سُلَمی شود.
ابوفید
[اَ فَ] (ع اِ مرکب) گل زعفران. زعفران. ریهقان.
ابوفید
[اَ فَ] (اِخ) عمروبن حارث بن ثور [ و در بعضی نسخ: نور ] بن سعدبن حرمله بن علقمه بن عمروبن سدوس بن شیبانی سدوسی بصری. نحوی اخباری. و سیوطی در بغیه نام و نسب او را عمروبن منیع بن حصین السدوسی آورده و در شروح شواهد رضی مُؤَرِّج ذهلی...
ابوفید
[اَ فَ] (اِخ) مؤرج بن عمرو سدوسی نحوی. رجوع به ابوفید عمرو... شود.
ابوق
[اَ] (ع ص) گریزپا (بنده). گریزنده. آبق. ج، اُبّق.
ابوقابس
[اَ بو بِ] (ع اِ مرکب) آفتاب. (مهذب الاسماء).
ابوقابس
[اَ بو بِ] (معرب، اِ) مصحف انخسا و انخوسا(1) و داود ضریر انطاکی نام دیگر او را ابوقابوس آرد و گوید: هو ابوحلسا بالبربریه و سیأتی وقوع هذا الاسم علی خس الحمار و بالعراق شب العصفر و بالعربیه الاشنان والحرض و خرءالعصافیر و بالفارسی بناله (؟) و عصارته القلی اذا...
ابوقابوس
[اَ] (معرب، اِ) مصحّف انخسا و انخوسا. (تذکرهء داود ضریر انطاکی). رجوع به ابوقابس شود.
ابوقابوس
[اَ] (ع اِ مرکب) آفتاب. (مهذب الاسماء).
