ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) یحیی بن کثیربن درهم العنبری البصری. از روات حدیث است و عمروبن علی از او روایت کند.
ابوغسله
[اَ غِ لَ] (ع اِ مرکب) گرگ. || سرشستنی، چون خطمی و گِلِ سرشوی و مانند آن.
ابوغطفان
[اَ غَ طَ] (اِخ) سعدبن طریف یا یزیدبن طریف. تابعی است و از ابوهریره و ابن عباس روایت کند.
ابوغطیف
[اَ غُ طَ] (اِخ) محدّث است.
ابوغطیف
[اَ غُ طَ] (اِخ) حارث بن غطیف یا غطیف بن حارث. صحابی است.
ابوغطیف
[اَ غُ طَ] (اِخ) هذلی. محدث است.
ابوغفار
[اَ غِ] (اِخ) المثنی بن سعد الطائی البصری. از روات حدیث است و ابومعاویه از وی روایت کند.
ابوغفار
[اَ غِ] (اِخ) هیثم. از روات حدیث است.
ابوغلاب
[اَ غَلْ لا] (اِخ) یونس بن جبیر باهلی. از روات حدیث است.
ابوغنیش
[اَ غُ نَ] (اِخ) شاعری از بنی مبذول بن لوی.
ابوغنیم
[اَ غُ نَ] (اِخ) سعیدبن حدیر الحضرمی. از روات حدیث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند.
ابوغنیم
[اَ غُ نَ] (اِخ) عنبسه بن غنیم کلابی. از روات حدیث است و ولیدبن مسلم از او روایت کند.
ابوغیاث
[اَ] (اِخ) اصرم بن غیاث. محدث است.
ابوغیاث
[اَ] (اِخ) سالم بن عبدالله العتکی البصری. محدث است و عبدالغفاربن داود ابوصالح الحرانی از او روایت کند.
ابوغیاث
[اَ] (اِخ) طلق بن معاویه. محدث است.
ابوغیاث
[اَ] (اِخ) مکی مولی جعفربن محمد علیهماالسلام. ابن جوزی در صفه الصفوه از ابوحازم المعلی بن سعید البغدادی و او از ابوجعفر محمد بن جریر طبری در سال 300 ه . ق. روایت کند که محمد بن جریر گفت من به سال 240 ه . ق. بمکه بودم و بدانجا...
ابوغیاث
[اَ] (اِخ) منصوربن المعتمر السلمی. رجوع به منصور... شود.
ابوغیاض
[اَ] (اِخ) غنّام. صحابی است.
ابوفاخته
[اَ تَ] (اِخ) سعیدبن علاقه. محدث است.
ابوفاخته
[اَ تَ] (اِخ) عون. مولی جعده بن هبیره. از روات حدیث است و از اسعدبن زید روایت کند.
