ابوغبشان
[اَ غَ] (اِخ) محترش بن خلیل از قبیلهء خزاعه. این مرد داستان و مثل گولی و غبن معامله و ندامت و پشیمانی است، چه وقتی در مستی سدانت کعبه را که در عرب شرافتی بی عدیل است در مقابل خیکی شراب، بقبیلهء قریش بفروخت.
ابوغدیه
[اَ غَ دی یَ] (ع اِ مرکب) شتر. (مهذب الاسماء).
ابوغراره
[اَ ؟] (اِخ) محمد بن عبدالرحمن. از روات حدیث است و از محمد بن المنکدر روایت کند.
ابوغرقد
[اَ غَ قَ] (اِخ) حسین بن عازب بن شبیب بن غرقده. از روات حدیث است. و از او بشربن ولید صاحب ابی یوسف روایت کند.
ابوغریب
[اَ غَ] (اِخ) اصفهانی. از مشایخ طریقت تصوف است و در اواخر مائهء سیم و اوائل مائهء چهارم میزیست و صحبت ابوعبدالله بن خفیف دریافت و ابن خفیف ذکر وی در کتاب خود آورده است. و او را حلولی میخواندند. و در طرطوس درگذشت.
ابوغزوان
[اَ غَ وا] (ع اِ مرکب) گربه. (قاضی محمد دهار).
ابوغزوان
[اَ غَ وا] (اِخ) القرشی. او راست: رساله فی العفو.
ابوغزیه
[اَ ؟] (اِخ) انصاری. صحابی است.
ابوغزیه
[اَ ؟] (اِخ) محمد بن موسی. از روات حدیث است و محمد بن المنذر از او روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) حکیم بن عبدالرحمن انصاری بصری. از روات حدیث است. او از حسن و از اولیث روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) عباءَه بن کلیب اللیثی کوفی. از روات حدیث است و محمد بن اسماعیل بن سمره الاخمسی ابوجعفر از او روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) عوف بن حسن. از روات حدیث است و محمد بن المثنی از او روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) عوف بن محمد. از روات حدیث است و از وهیب بن خالد روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) مالک بن اسماعیل النهدی الکوفی. از روات حدیث است.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) مالک بن سلیمان النهشلی. از روات حدیث است و از او صلت بن مسعود الجحدری روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) مالک بن عبدالواحد المسمعی. از روات حدیث است. او از معتمربن سلیمان و از او عثمان بن عبدالله بن خرزاد روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) محمد بن عمرو ملقب به زُنَیْج. از روات حدیث است و از حکام و جریربن مسلم روایت کند.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) محمد بن مطرف المدینی نزیل عسقلان. از روات حدیث است.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) محمد بن یحیی بن علی بن عبدالحمید کنانی. از روات حدیث است.
ابوغسان
[اَ غَسْ سا] (اِخ) معاذبن العلاء. برادر عمروبن العلاء. از روات حدیث است.
