ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) قالی. اسماعیل بن القاسم عیذون بن هارون بن عیسی بن محمد بن سلمان معروف به ابن عیذون. یکی از ائمهء لغت و نحو بمذهب بصریین. جدّ اعلی وی سلمان از موالی عبدالملک بن مروان بود. مولد او به منازجرد نزدیک شهر خرت برت از خطهء دیاربکر به...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) قطرب بن محمد بن مستنیربن احمد نحوی لغوی بصری. رجوع به قطرب... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) قلندر. یکی از مشایخ تصوف بمائهء هفتم. وی از مردم عراق عجم بود و بهندوستان هجرت کرد و بر او در آن ملک مریدان بسیار گرد آمدند و به سال 724 ه . ق. در شهر پانیپات درگذشت. گور وی در پانیپات زیارتگاه است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) قوام الدین. نقیب طالبیان بروزگار ناصر و ظاهر عباسی به بغداد.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) (شیخ...) کاتب. یکی از قدمای مشایخ صوفیه او مرید سیدالطائفه ابوالقاسم جنید بغدادی است و شیخ ابوعثمان مغربی از مریدان شیخ ابوعلی کاتب است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) الکاهلی. او از ابی موسی اشعری و از او عبدالملک بن ابی سلیمان روایت کند.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) کرابیسی. رجوع به حسین بن علی بن یزید... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) کرمانی انصاری. هشام بن ابراهیم. رجوع به ابوعلی هشام... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) لذکه. حسن بن عبدالله اصفهانی معروف به لذکه یا لغذهء نحوی لغوی. یاقوت گوید: او به بغداد شد و بمجلس زجاج برای اکتساب ادب حاضر می آمد و سپس بمخالفت زجاج برخاست و بخانهء خویش بتدریس نشست... و میان او و ابی حنیفه مناقضاتی است و در...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ماجدبن هاشم بن علی بن مرتضی بن علی بن ماجد الحسینی الامامی الجد حفصی الهجری. معروف بسید بحرینی. محدث شیعی. از مشایخ ملامحسن فیض کاشانی. او سیدی محقق و مدقق و شاعر و ادیب و در جودت تصنیف کم نظیر است و اشعار و خطبی بلیغ دارد...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محتاج. چغانی. احمدبن ابی بکر محمد محتاج. یکی از امرای دولت سامانی که سپس از جانب خلیفه حکومت خراسان یافت او در اول در خدمت امیر نوح بن نصربن احمد بود و امیر نوح او را بمحاربهء رکن الدوله دیلمی بری فرستاد ابوعلی مغلوب شد سپس بمساعدت...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محسن بن ابراهیم بن هلال. رجوع به محسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محسن بن ابی القاسم علی بن محمد بن ابی الفهم داودبن ابراهیم بن تمیم تنوخی بصری. شاعر و ادیب و پدر او علی نیز شاعر بوده است. ولادت ابوعلی در سال 327 ه . ق. ببصره بود. نخست وی در سوق الاهواز امانت عیار دارالضرب داشت و...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محسن بن احمد فارسی. رجوع به محسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محسن بن علی بن محمد. رجوع به محسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محسن بن علی قاضی تنوخی. رجوع به ابوعلی محسن بن ابی القاسم علی شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن احمدبن الجنید. رجوع به ابن جنید شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن احمد بلخی شاعر. او را شاهنامه ای بوده است که اخبار آنرا از کتاب سیرالموک عبدالله بن المقفع و سیرالملوک محمد بن جهم برمکی تصحیح کرده است. رجوع به دقیقی شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن الیاس بن الیسع السمرقندی. رجوع به محمد... و رجوع به ابوعلی بن الیاس شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن حسن بن جمهور قمی. رجوع به محمد... شود.
