ابوعریان
[اَ عُرْ] (ع اِ مرکب) کرکی. (المرصع). کلنگ.
ابوعریش
[اَ عَ] (اِخ) ناحیتی است بحدیدهء یمن به شش ساعتی ساحل بحر احمر. در قدیم این ناحیت تابع حکومت یمن بود و در مائهء دوازدهم امارتی مستقل داشت و1288 ه . ق. آنگاه که دولت عثمانی ابوعریش را فتح و تسخیر کرد تابع حکومت عثمانی شد و پس از جنگ...
ابوعریض
[اَ عَ / عُ] (اِخ) صحابی است. از مردم خیبر.
ابوعزره
[اَ عَ رَ] (اِخ) برادر طارق بن شهاب است و طارق از او روایت کند.
ابوعزره
[اَ عَ رَ] (اِخ) تابعی است. او از ثوبان و ثوبان از رسول صلوات الله علیه روایت کرده است.
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) صحابی است.
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) اسقف ملکیّه در حرّان. او راست: کتابی که در آن بر اسطوروس رئیس طعن کند و جماعتی این کتاب را نقض کرده اند. (ابن الندیم).
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) حکم بن طهمان. از روات حدیث است.
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) حکم بن عطیه الدباغ. از روات حدیث است.
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) حکم بن قاسم الحنفی. او از ابی الرباب و از او محمد بن یونس روایت کند.
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) عمر بن عبدالله جحمی. شاعری از مشرکین بروزگار رسول صلوات الله علیه. وی در اشعار خویش مکیّان را به حرب مسلمانان تحریض کردی. و در جنگ بدر اسیر مسلمین شد و رسول علیه و علی آله السلام وی را با پیمان ترک اغراء کفار به شعر...
ابوعزه
[اَ عَزْ زَ] (اِخ) هذلی. یساربن عبد یا یساربن عمرو از بنی لحیان نزیل بصره. صحابی است.
ابوعزیز
[اَ عَ] (اِخ) ابن جندب بن نعمان. نام او در صحابهء رسول آمده است و صاحب استیعاب گوید: معرفت بحال وی ندارم.
ابوعزیز
[اَ عَ] (اِخ) ابن عمیربن هاشم بن عبدمناف برادر مصعب بن عمیر. صحابی است و گویند نام او زراره است.
ابوعسله
[اَ عِ لَ] (ع اِ مرکب) گرگ. ذئب. (المزهر).
ابوعسیب
[اَ عَ] (اِخ) مولی رسول الله صلوات الله علیه. صحابی است. و بعضی گفته اند نام او احمر است.
ابوعسیله
[اَ عُ سَ لَ] (ع اِ مرکب) گرگ. (المرصّع).
ابوعسیم
[اَ عَ] (اِخ) صحابی است.
ابوعشانه
[اَ عُ نَ] (اِخ) حیّبن یومن. تابعی است و عمروبن الحارث و ابن لهیعه از او روایت کند.
ابوعصام
[اَ عِ] (اِخ) او از حسن و از او سری بن یحیی روایت کند.
