ابوعذبه
[اَ عَ بَ] (اِخ) الحضرمی. از روات حدیث است.
ابوعذر
[اَ عُ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)ابوعذر زنی؛ آنکه دوشیزگی او برداشت. (المزهر). دوشیزگی برنده. ابوعذرالمرأه؛ آنکه دوشیزگی او بگرفت. نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد. || مبتکر امری.
ابوعذره
[اَ عُ رَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)ابوعذر.
ابوعذره
[اَ عُ رَ] (اِخ) صحابی است و از عائشه روایت کرده است.
ابوعذیه
[اَ عَ یَ] (اِخ) تابعی است و از عمر روایت کرده است.
ابوعرابه
[اَ عَ بَ] (اِخ) غاضره بن عروه. از روات حدیث است.
ابوعرار
[اَ عِ] (اِخ) از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است.
ابوعرس
[اَ ؟] (اِخ) صحابی است.
ابوعرفجه
[اَ عَ فَ جَ] (اِخ) عمیر همدانی. محدث است.
ابوعروبه
[اَ عَ بَ] (اِخ) حسین بن مودود حرانی. او حدیث شیوخ را تصنیف می کرد. (ابن الندیم). وی فقیهی بوده است به حرّان. و در کشف الظنون، کتاب امالی و کتاب تاریخ بنام ابوعروبهء حرانی آمده است و ظاهراً ابوعروبه مؤلف این دو کتاب اخیر همین حسین بن مودود است.
ابوعروبه
[اَ عَ بَ] (اِخ) مهران. از روات حدیث و والد سعید. و سعید از پدر خویش روایت کند.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) نام دهی است بمکّه.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) مردی جهوری الصوت که به بلندی صیحهء او مثل زدندی.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) او از عمروبن شعیب و از او خلف بن غالب روایت کرده است. (الکنی للبخاری).
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) جریر. از او سلیمان بن بلال حدیث کند.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) حسن بن عبیدالله. صاحب ابراهیم نخعی. از روات حدیث است.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) السباع. رجوع به ابوعروه مردی جهوری الصوت... شود.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) قاسم بن مخیمره. از روات حدیث است.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) معمربن راشد. از روات حدیث است.
ابوعروه
[اَ عُ وَ] (اِخ) موسی بن میسره الدیلی. از وی ابوادریس روایت کند.
