ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) یعلی. صحابی است.
ابوعثیم
[اَ عُ ثَ] (اِخ) سعیدبن حدیر الحضرمی. از روات حدیث است.
ابوعثیمه
[اَ عُ ثَ مَ] (اِخ) سلمه بن مخبون. تابعی است. و ثوری از او روایت کند.
ابوعجرد
[اَ عَ رَ] (ع اِ مرکب) ملخ. (مهذب الاسماء).
ابوعجفاء
[اَ عَ] (اِخ) عبدالله بن مسلم. تبع تابعی است.
ابوعجفاء
[اَ عَ] (اِخ) هِرَم بن نُسیب. تابعی است.
ابوعجل
[اَ عِ] (ع اِ مرکب) گاو نر. (المرصع).
ابوعجینه
[اَ عَ نَ] (اِخ) از روات حدیث است.
ابوعدبس
[اَ عَ دَبْ بَ] (اِخ) ابن سلیمان. از روات حدیث است.
ابوعدبس
[اَ عَ دَبْ بَ] (اِخ) تبیع یا منیع بن سلیمان. از روات حدیث است و ابوالعنبس از او روایت کند.
ابوعدس
[اَ عَدْ دَ] (معرب، اِ مرکب)(1)(معرب از بربری) مَهات، و آن قسمی از آهوست بزرگ با رنگ سفید و سیاهی در گردن با شاخهای بزرگ لَولبی.
(1) - Abou Addas. Addace. Addax nasomaculatus.
ابوعدنان
[اَ عَ] (اِخ) ابن حسنویه بن حسین کرد. چون در سال 369 ه . ق. حسنویه وفات کرد، عضدالدولهء دیلمی متوجه کردستان شد و پسران حسنویه از در اطاعت و انقیاد درآمدند. و او بدر پسر حسنویه را فرمانروائی کردستان داد و بدر یک یک شش برادر خویش و از...
ابوعدنان
[اَ عَ] (اِخ) ابوعبدالرحمن عبدالاعلی. و او را وردبن حکیم نیز گویند. او راویه ابی البیداء الرباحی بصری است. و خود شاعر و عالم بلغت است. او راست: کتاب النحویین، کتاب غریب، کتاب الحدیث و ترجمه ماجاء من الحدیث المأثوره عن النّبی مفسّراً و علی اثره مافسر العلماء من السلف....
ابوعدنان
[اَ عَ] (اِخ) سلمی. او را سی ورقه شعر است. (ابن الندیم).
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (ع اِ مرکب) کیک. برغوث. (المزهر). ابووثاب. ابوطامر. قذّه. || بچه شیر. شبل.
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (اِخ) صحابی است.
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (اِخ) ابراهیم. والد محمد بن ابی عدی. از روات حدیث است.
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (اِخ) ارطاه بن المنذر الحمص السکونی. از روات حدیث است.
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (اِخ) زبیربن عدی کوفی. از روات است و قاضی ری بود.
ابوعدی
[اَ عَ دی ی] (اِخ) یمان بن عدی حضرمی. از روات حدیث است.
