ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) شُییم. صحابی است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) ضحّاک بن مخلدبن مسلم شیبانی. رجوع به ضحّاک... شود.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) عامری. او راست: مختلفان فی فروع الحنفیه.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) العبادانی. عبدالله بن عبیدالله. از روات است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی حسین مکی. از روات حدیث است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) العبسی. علی بن عبیدالله. از روات حدیث است. و ثوری و ابوادریس از وی روایت کنند.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) عبیدبن عمیربن قتاده اللیثی. قاضی مکّه. رجوع به عبید... شود.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) عصمه. از روات حدیث است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) علی بن عمر بن خلیل بن علی الفقیهی. رجوع به علی... شود.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) غنوی. حمّادبن سلمه از او روایت کند.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) قاسم بن ابی مرّهء مکی. از روات حدیث است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) محمّدبن احمدبن عبدالله بن عباد عبادی هروی فقیه شافعی. رجوع به محمّد... شود.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) محمد بن ایوب. از روات حدیث است.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) النبیل. محدّثی ثقه است. و ابن الندیم گوید: او راست کتاب العفو و الصفح.
ابوعاصم
[اَ صِ] (اِخ) وجیه الدوله. ممدوح ازرقی. رجوع به وجیه الدوله شود.
ابوعاطف
[اَ طِ] (ع اِ مرکب) مکیالی است. (المزهر). پیمانه ای است سختن خرما و جو و گندم و دیگر حبوب را. (المرصع).
ابوعامر
[اَ مِ] (ع اِ مرکب) سگ. || کفتار. (المرصع).
ابوعامر
[اَ مِ] (اِخ) از ابن شهاب روایت کند و معاویه از او حدیث کرده است.
ابوعامر
[اَ مِ] (اِخ) تابعی است. او از ابن عباس و ابراهیم بن زیاد از او روایت کند.
ابوعامر
[اَ مِ] (اِخ) ابن ابی الاخنس. شاعری است از عرب.
