ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مولی عبدالله بن عامربن کریز. تابعی است. او از ابی هریره و از او داودبن قیس و علاء روایت کنند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مولی عبدالله بن مسعود. تابعی است. او از عبدالله و از او ابویعقوب روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مؤمّل بن فضل بن عمیر حرّانی. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مؤیّدبن عطاف بن محمد بن علی بن محمد آلوسی. رجوع به مؤیّد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مؤیّدبن محمد بن علی بن محمد آلوسی شاعر. رجوع به مؤیّد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مهرانی. احمدبن ابراهیم مصری. او راست: کتاب اربعین.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) المهری. او از عبدالله بن عمرو(؟) و از او پسر وی روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مهلب بن ابی صفره ظالم بن سراق. رجوع به مهلب... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) (سلطان...) میرزا بن محمد بن میرانشاه بن تیمور گورکانی آخرین پادشاه خاندان تیمور در ماوراءالنهر و هرات و بلخ و خراسان. او از 854 تا 873 ه .ق. امارت داشته است. مولد وی به سال 830 ه . ق. بود. پدر او در مرض موت این پسر...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نافع بن سرجس. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نحوی. او راست: کتاب ناسخ القرآن و منسوخه. (ابن الندیم).
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نشوان بن سعیدبن نشوان. رجوع به نشوان.... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نصیرالدین جقربن یعقوب همدانی. رجوع به جقربن یعقوب... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نقاش. او راست: کتاب طبقات صوفیّه. و رجوع به محمد بن علی بن عمر و رجوع به نقاش ابوسعید محمد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نیشابوری. او راست: کتابی راجع به اسب.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) واسطی ثقفی. موسوم به مستسلم یا مستلم. یکی از معاریف زهّاد است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) واعظ. او راست: کتاب التعبیر.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ولیدبن کثیر. او از ضحاک بن عثمان روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) وهب بن ابراهیم بن طاراذ کاتب. ادیبی مترسّل و فاضل و خیراندیش و شیفتهء گرد کردن کتب نفیسه بود. و او راست: کتاب الزّیادات فی الکتاب الذی الّفه ابراهیم. کتاب جمع فیه اخبار خالد. و کتاب رسائل من بلاغته. (ابن الندیم).
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) هبه اللهبن حسن ماوردی. رجوع به هبه الله شود.
