ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) قرشی. سلیم بن مسلم. او از جابربن زید روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) القرشی. عطاف بن غزوان. او از ابی بکربن عیّاش روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) قرمطی. رجوع به ابوسعید جنابی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) قسیم الدّوله. رجوع به ابوسعید آق سنقربن عبدالله... و آق سنقر برسقی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) قیس بن عبدالله الرقاشی، مولی ابی اسید. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) کثیر. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) کیسان مَقْبُری مولی بنی لیث. صحابی است و پدر سعیدبن ابی سعید المقبری است. او در خلافت ولیدبن عبدالملک درگذشت.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) گوگبوری بن علی بن بکتکین. رجوع به گوگبوری... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مالینی. احمدبن محمد بن احمد. متوفی به سال 412 ه .ق. او راست: کتاب اربعین.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) متولّی. عبدالرّحمن بن ابومحمد. و اسم ابومحمد مأمون بن علی و بروایتی ابراهیم. فقیهی شافعی از مردم نیشابور است. او علم و دین و حسن سیرت را با هم جمع داشت و در اصول و فقه و خلاف، صاحب ید طولی بود. پس از مرگ شیخ ابواسحاق...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) کرت. اسکندر کرت برادر او ویرا بکشت.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مثنّی القصیر. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مجدالدین شرف خوارزمی. رجوع به مجدالدین بغدادی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) مجیرالدین ابق یا انز یا ارتق. ششمین و آخرین اتابکان دمشق (آل بوری) از سال 534 تا 549 ه .ق. رجوع به ترجمهء محمودبن عمادالدین و تتش بن ارسلان در ابن خلکان شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن ابراهیم بن احمد بیهقی. رجوع به محمد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن ابراهیم بن عبدالله. رجوع به محمد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن ابی السعادات عبدالرحمن بن محمد بن مسعودبن احمدبن حسین بن محمد مسعودی. ملقب بتاج الدین خراسانی مروالروذی بندهی (پنجدهی). فقیه شافعی صوفی و ادیب فاضل و محدث لغوی. معلّم ملک الافضل ابوالحسن علی بن السلطان صلاح الدین. مولد او پنجده از اعمال مروالروذ به سال...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن احمدبن حسین. رجوع به محمد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن اسعد تغلبی. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محمد بن اسماعیل یا محمد سادس، دهمین از ملوک بنی نصر غرناطه. رجوع به محمد... شود.
