ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالقدّوس بن حبیب الدمشقی. محدّث و متروک الحدیث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالکریم بن مالک الجزری. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالکریم بن محمد سمعانی. رجوع به سمعانی و رجوع به ابوسعد... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن السری. محمد بن هبه الله موصلی. فقیه شافعی. معروف به ابن ابی عصرون. رجوع به ابن ابی عصرون... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن سعید اشجع. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن سعید کندی. رجوع به عبدالله... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن شبیب ربعی بصری. رجوع به بن شبیب... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن عبدالرحمن الجمحی. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن عمر بیضاوی. رجوع به بیضاوی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن قیس رقاشی. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن کثیر، مقری. از ابناء فارس یمن. یکی از قرّاء سبعه. رجوع به ابن کثیر عبدالله... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن محمد. رجوع به عبدالله... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن المغفّل. محدث است و بعضی کنیت او را ابوزیاد گفته اند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالله بن مغفّل بن عبد نهم المزنی. صحابی است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالملک بن ابی عثمان واعظ. رجوع به عبدالملک... و رجوع به خرگوشی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالملک بن قریب باهلی. معروف به اصمعی لغوی. رجوع به اصمعی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبدالمنعم بن نعیم. محدث است و حسان بن ابراهیم الکرمانی از او روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبیدبن حناد الحلبی القاضی. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عبیداللهبن عبدالرحمن الجمحی. او از زهری روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) عثمان. ششمین از بنوزیّان در الجزایر و او با مشارکت برادر خویش ابوثابت الزایم از سال 749 تا 753 ه .ق. امارت داشت. و او را عثمان ثانی گویند، چه قبل از او عثمان نام دیگری در این خاندان هست که دومین امیر این سلسله است.
