ابورزام
[اَ رِ] (اِخ) محدث است.
ابورزامه
[اَ رِ مَ] (اِخ) ابراهیم بن عقبه الراسبی. محدث است.
ابورزمه
[اَ ؟] (اِخ) داودبن عمران. محدث است.
ابورزیق
[اَ رُ زَ] (اِخ) محدث است و از علی بن عبدالله بن عباس روایت کند.
ابورزین
[اَ رَ] (ع اِ مرکب) ثرید. ترید. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). اشکنه. || خبیص. (منتهی الارب). نوعی حلوا. آفروشه.
ابورزین
[اَ رَ] (اِخ) صحابی است و پدر عبدالله بن ابی رزین است.
ابورزین
[اَ رَ] (اِخ) باهلی. محدث است. او از مالک و موسی بن یعقوب از وی روایت کند.
ابورزین
[اَ رَ] (اِخ) سلیمان بن قنه. محدث است.
ابورزین
[اَ رَ] (اِخ) عقیلی لقیط بن عامر یا لقیط بن صبره بن المنتفق. یکی از صحابهء کرام است.
ابورزین
[اَ رَ] (اِخ) مسعودبن مالک. مولی ابن وائل شقیق بن سلمه. محدث است.
ابورسن
[اَ رَ سَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)یکی از کنای مردان عرب و از جمله پدر حارث. (قاموس).
ابورشاد
[اَ رَ] (اِخ) احمدبن محمد بن قاسم بن احمدبن خدیو اخسیکتی، ملقب به ذوالفضائل نحوی لغوی. امام اهل خراسان در ادب و شعر. مولد او به سال 420 ه . ق. و وفات در سال 526 به شهر مرو بوده است. رجوع به احمدبن محمد اخسیکتی... شود.
ابورشد
[اَ ؟] (اِخ) ابن کُرَیب بن ابی مسلم. محدث است.
ابورشدین
[اَ رِ] (اِخ) زیاد. از روات است و از عقبه بن عامر روایت کند.
ابورشدین
[اَ رِ] (اِخ) کُرَیب، مولی ابن عباس. محدث است.
ابورشدین
[اَ رِ] (اِخ) کُرَیب بن ابرهه. محدث است.
ابورشید
[اَ رَ] (اِخ) فیج. محدث است.
ابورعشن
[اَ رَ شَ] (اِخ) خراش بن اسماعیل الشیبانی. از نسابین است و محمد بن سائب کلبی شاگرد اوست. او راست: کتاب اخبار ربیعه و انسابها. (ابن الندیم).
ابورعله
[اَ رَ / رِ / رُ لَ] (ع اِ مرکب)گرگ. (منتهی الارب). ذئب. سرحان. سیّد.
ابورغال
[اَ رِ] (اِخ) گویند آنگاه که ابرهه بن صباح صاحب الفیل بخراب کردن مکه می شد ابورغال دلیل و بلد حبشه بود و وی در راه بمرد و قبر او به مُغمس است براه طائف و حاجیان آن سو چون بدانجا رسند گور او را سنگسار کنند. ابن سیده گوید...
