ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) سلمان، مولی ابی قتاده. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) عبدالرحمن بن عبدالحمید بن سالم، خال ابوطاهر عمروبن السرح. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) عبدالله بن واقد خراسانی هروی. محدث و یکی از عباد و صدیق سفیان ثوریست. ابوجعفر گوید مردی از اسحاق پرسید که آیا ابورجاء ثقه باشد؟ او گفت وی اوثق ثقات است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) العطاردی عمران بن ملحان. صحابی است. رجوع به عمران و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص260 شود.(1)
(1) - حبیب السیر، نشانه ای است برای کتاب حبیب السیر، چ 1 طهران.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) العطاردی عمران بن تمیم بصری. صحابی است و بعضی عمران بن تیم بصری تابعی گفته اند. او را عمری طویل بود و فرزدق را بر او رثائی است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) (شاه...) علی، شهاب الدین شاه غزنوی. شاعری مادح غزنویان، معاصر بهرامشاه. رجوع به علی ابورجاء غزنوی... شود.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) غزنوی، مشهور به شاه ابورجا. از شعرای دربار بهرامشاه و معاصر سنائی و مختاری. وفات وی597 ه . ق. بوده است. رجوع به مادهء قبل شود.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) قتیبه بن سعید. محدث است و از مالک بن انس روایت کند.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) محرز الشامی. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) محمد بن احمد اسوانی. رجوع به محمد... شود.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) محمد بن حمدویه. رجوع به محمد... شود.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) محمد بن سیف. او راست: کتاب تفسیر بر قرآن. (ابن الندیم).
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) محمد بن سیف حدانی بصری. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) مرجاءبن رجاء الیشکری. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) مطربن طهمان. محدث است.
ابورجاء
[اَ رَ] (اِخ) یزیدبن ابی حبیب. محدث است.
ابورحمه
[اَ رَ مَ] (اِخ) شامی واسطی. محدث است.
ابورحی
[اَ رُحْ حا] (اِخ) احمدبن خنبش. محدث است.
ابوردیح
[اَ رُ دَ] (اِخ) ذؤیب بن شعثن.
ابورزاح
[اَ رَ] (ع اِ مرکب) شیر. اسد. (المزهر).
