ابوالوضی
[اَ بُلْ وَ ضی ی] (اِخ) عبادبن نسیب. محدث است.
ابوالوضی ء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) محدث است. او از شعبی و از او شریک روایت کند.
ابوالوضین
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک. محدث است.
ابوالوضین
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) نعمان. محدث است و علی بن صالح از او روایت کند.
ابوالوطاء
[اَ بُلْ وَ] (ع اِ مرکب) خُفّ. (المرصع). موزه.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (ع اِ مرکب) سپر. (مهذب الاسماء).
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ممدوح قصیده ای از اسدی در مناظرهء آسمان و زمین. رجوع به مجمع الفصحاء ترجمهء اسدی شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن عمر فرضی حلبی. او راست: معادن الذهب فی الاعیان، الذین تشرفت بهم حلب و نظیره ای بر لامیه العجم طغرائی کرده است و اشعار بسیار دیگر دارد و صاحب قاموس الاعلام نام او را ابوالوفاء عُرضی بن عمر آورده است.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن معروف حموی. او از مشایخ خلوتیّه و از فقهاء شافعیه است و در ادب و شعر نیز او را دستی است و در وعظ و خطابه مشهور بود. وفات وی در 1016 ه . ق. در حماه روی داد.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن منده. رجوع به بنومنده... شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن یونس. امیر صدرالدین الحسینی شیخ الاسلام بلخ. پسر و پدر هر دو به أمر دیو سلطان حاکم بلخ بسعایت سعات کشته شدند. ظاهراً در اوائل مائهء نهم. رجوع به حبیب السیر ج2 ص305 شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) اخسیکتی. او راست: کتاب تاریخ.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) بوزجانی. رجوع به ابوالوفاء محمد بن محمد... شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) حنبلی. رجوع به ابوالوفاء علی بن عقیل شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) خوارزمی. (خواجه...) صاحب حبیب السیر گوید: وی بتکمیل علوم ظاهری و باطنی موفق گشته از مبادی ایام جوانی تا اواخر هنگام زندگانی به آئین دقایق صوفیه سلوک مینمود و از نتایج طبع شریفش در علم تصوف چند رساله مشهورست و بعضی از رباعیات بلاغت آیاتش بر...
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) علی بن محمد بن عقیل حنبلی. عالمی بغدادی. او را در فقه و اصول و حدیث و کلام و تصوف و ادبیات و سائر علوم و فنون ید طولی بود و در وعظ و خطابه بطلاقت و حسن بیان مشهور بود. مولد او به بغداد در...
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) علی. سبط بن الفارض. رجوع به علی... شود.
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) کمال الدین. سید ابوالوفاء شیرازی. (خواجه...) فرصت شیرازی در آثارالعجم آرد که: از احوالش چیزی معلوم نشد جز اینکه سیدیست جلیل القدر از اولیاءالله و با شاه داعی الی الله معاصر بوده و ارادت داشته. زمانی که شاه نعمه الله ولی قدس سره بشیراز آمده شرف...
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) مبشربن فاتک. (الامیر...) او یکی از ادباء مصر و از عارفین به اخبار و تواریخی که در اخبار کرده اند بود و در ایام دولت مصریه بروزگار الظاهر و المستنصر میزیست و از تصانیف اوست: کتاب سیره المستنصر در سه مجلد و هم او را در...
ابوالوفاء
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) محمد بن محمد بن یحیی بن اسماعیل بن عباس بوزجانی از مردم بوزجان شهرکی بخراسان میان هرات و نیشابور. حاسب مشهور. یکی از ائمهء مشاهیر در علم هندسه و او را درین علم استخراجات غریبه است که کس پیش از او بر آنها دست نیافته است...
