ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک بن الازرق. محدث است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح از موالی آل اسیدبن ابی العیص. رجوع به عبدالملک... و رجوع به ابوخالد عبدالملک... و ابن جریح ابوخالد شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک بن قطر هروی. رجوع به عبدالملک... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک بن مروان. رجوع به عبدالملک... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبده بن حزن. صحابیست.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبید سنوطا. محدث است و سعید المقبری از او روایت کند.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عتبه بن عبد السلمی. صحابی است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عقبه بن ضمره الحمصی. محدث است و از ابی الزّاهریه روایت کند.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) علی بن غراب. محدث است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عمادبن اکیمه. محدث است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عمیربن هانی شامی. رجوع به عمیر... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عیسی بن یزیدبن بکربن داب اللیثی. رجوع بعیسی بن یزیدبن بکربن دأب ابوالولید عیسی... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) غرناطی. رجوع به ابوالولید اسماعیل بن محمد بن محمد بن علی بن هانی اللخمی الغرناطی شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) فرضی قرطبی. رجوع به ابن فرضی عبدالله شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) فرعون. در قصص الانبیاء آمده است که فرعون موسی کنیت ابوالولید داشت. والله اعلم.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) قرطبی. محمد بن عبدالله. رجوع به ابوالولید محمد بن عبدالله قرطبی شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) مجزاه بن ثور. محدث است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) محمد بن احمدبن ابی داود. او در علم وارث پدر بود لیکن از حسن سلوک بهره ای نداشت. در سال 233 ه . ق. پدرش را مرض فالج عارض شد و منصب قاضی القضاتی بفرمان متوکل به ابوالولید محمد دادند و هم دیوان مظالم عسکر به...
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) محمد بن احمدبن رشد معروف به ابن رشد و حفید. رجوع به ابن رشد ابوالولید... و رجوع به محمد بن احمدبن رشد.. و ترجمهء تاریخ الحکماء شهرزوری ج2 ص166 و نامهء دانشوران ج2 ص339 شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) محمد بن جهور. دومین از امرای بنی جهور قرطبه (435 - 450 ه . ق.). و رجوع به محمد... شود.
