ابوالوقاص
[اَ بُلْ وَقْ قا] (اِخ) محدث است. او از ابوالنعمان و از او زیدبن ارقم روایت کند.
ابوالوقت
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالاوّل عیسی بن شعیب بن ابراهیم بن اسحاق سیستانی بن ابی عبدالله. محدثی عالی الاسناد و آخرین کس که از داودی روایت کرده است. پدر او از سیستان بهرات شد و ابوالوقت در ذی قعدهء سال 458 ه . ق. بهرات متولد گشت و به شب...
ابوالوقت
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) عبدالملک بن علی مکی. رجوع به عبدالملک... شود.
ابوالولی
[اَ بُلْ وَ لی ی] (اِخ) ابن الشاه محمود الانجو الحسینی الشیرازی. ظاهراً در اواخر مائهء دهم و اوایل مائهء یازدهم حیات داشته است و از شیوخ شیخ بهائی است. رجوع به روضات الجنات ص154 و 532 شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (ع اِ مرکب) شیر. اسد. (المزهر) (المرصع).
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن ابی حزم. رجوع به محمد بن جهور... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن اکیمه.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن جریح. و کنیت دیگر او ابوخالد است. رجوع به عبدالملک بن عبدالعزیز... و رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن جنّان شاطبی. ادیبی متصوف بود. (قاموس). و صاحب تاج العروس گوید بعد از سال 770 ه . ق. به دمشق آمد.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن جهور. رجوع به محمد بن جهور... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن رشد. رجوع به ابن رشد ابوالولید... و رجوع به محمد بن احمدبن رشد... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن زیدون. وزیر معتضد عبادی به اسپانیا. (نفح الطیب ص 136). رجوع به احمدبن عبدالله مخزومی اندلسی و رجوع به ابن زیدون... و رجوع به احمد... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن شحنه، محمد بن محمد بن محمود حلبی. مؤلف روضه المناظر فی اخبار الاوائل والاواخر، در تاریخ. رجوع به محمد بن محمد بن محمود حلبی و رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح القرشی الملکی. یکی از مشاهیر علماء زمان خویش بوده و بگفتهء بعض مورخین او اول کس است در اسلام که تصنیف کتاب کرده است و وفات وی در سال 150 ه . ق. است.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ابن فرضی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن نصر قرطبی و رجوع به ابن فرضی... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) احمدبن ابی الرجا. یکی از روات حدیث. او از مردم آزادان قریه ای متصل بهرات است و صاحب نفحات گوید: عالم بعلوم ظاهری و باطنی بود و از شاگردان امام احمد حنبل است و بخاری در صحیح از وی روایت آورده است. او در اول مال...
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) احمدبن عبدالله مخزومی اندلسی. معروف به ابن زیدون. رجوع به احمد... و رجوع به ابن زیدون... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) احمدبن غالب. مشهور به ابن زیدون. رجوع به احمد... و رجوع به ابن زیدون... شود.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) ازهر. محدث است و جریربن عثمان از او روایت کند.
ابوالولید
[اَ بُلْ وَ] (اِخ) اسماعیل اوّل، ابن فرج بن اسماعیل بن نصر. پنجمین پادشاهان بنی نصر غرناطه. (713 - 725 ه . ق.). و رجوع به اسماعیل... شود.
