ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عبدالکریم بن احمدبن موسی. معروف به ابن طاوس. رجوع به ابن طاوس غیاث الدین... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عبدالکریم بن منصور سمعانی. رجوع به عبدالکریم... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عبدالله بن احمد چغانی. رجوع به ابوالمظفر چغانی عبدالله... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عبدالله بن یونس ملقب به جلال الدین. هندوشاه در تجارالسلف در ذکر وزرای ناصر خلیفهء عباسی آرد: مولد و مدفن او بغداد است، در مبدأ کار خواست که از عدول مجلس قضاه باشد. بمجدالدین پسر استادالدّار پیوست و ملازمت نمود و غرض خویش بگفت، او...
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عزالدین مسعودبن مودود. از اتابکان موصل (576 - 589 ه . ق.). رجوع بعزالدین مسعود... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ) علوی (شریف...) رجوع به ابوالمظفربن احمد... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عمادالدّوله جغراتکین طفقاج بن نصر از حدود 440 تا 460 ه . ق. رجوع به ابراهیم طفقاج خان و رجوع به آل افراسیاب شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ) عمر بن محمد بن احمد نسفی. رجوع به عمر بن محمد... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)عون الدین. رجوع به یحیی بن محمد بن هبیره بن سعد... و رجوع به ابن هبیره عون الدین... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)غیاث الدین. رجوع به عبدالکریم بن موسی معروف به ابن طاوس شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)فخرالدولهء چغانی. رجوع به ابوالمظفر چغانی احمدبن محمد... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ) فضلون. رجوع به فضلون... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ) قاینی دبیر. ابوالفضل بیهقی پس از شرح مرگ استاد خود ابونصر مشکان آرد: و پس از مرگ وی هرگز نبود که من از آن سخنان بزرگ بامعنی وی اندیشه کردم که گفتی بدان مانستی که من این ابیات یاد کردم که بوالمظفرقاینی دبیر گفته...
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)مجدالدین. رجوع به اسامه بن مرشدبن علی بن منقذبن نصر شیزری... و رجوع به ابن منقذ... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن ابراهیم. خوندمیر در دستورالوزراء آرد: بصفای طبع سلیم و نقای ذهن مستقیم موصوف و معروف بود و بعد از شهادت ابونصر به استصواب امیر ناصرالدین سبکتکین در امر وزارت شروع کرد. و چون امیر نوح سامانی از عالم فانی بجهان جاودانی انتقال کرد و...
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن آدم بن کمال هروی مقدسی. رجوع به محمد بن آدم... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن احمد ابیوردی. رجوع به محمد بن احمد... و رجوع به ابوالمظفر ابیوردی شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن احمد القصاب ملقب بمؤیدالدین. رجوع به مؤیدالدین ابوالمظفر... شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن اسعد. رجوع به ابن حکیم شود.
ابوالمظفر
[اَ بُلْ مُ ظَفْ فَ] (اِخ)محمدبن ملک ظاهربن صلاح الدین ایوبی. رجوع به ملک العزیز محمد... شود.