ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) دمنهوری (شیخ...). در نفحات جامی ترجمهء وی آمده و نیز شیخ شهاب الدین سهروردی در مؤلفات خویش از وی نام برده است. وی یکی از بزرگان اهل طریقت معاصر اخشید و بمائهء سیم، بدمنهور صاحب زاویه بوده است. پاره ای کرامات به وی نسبت کرده...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) دمیری. محمد بن مرزبان. رجوع به محمد... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) دینوری. احمدبن محمّد. یکی از مشایخ صوفیه و مولد وی در اواخر مائهء سیم هجری بدینور است. او درک صحبت عبدالله خراز و ابومحمد حریری و ابن عطار و رویم کرده و سلسلهء خویش بیوسف بن حسین می پیوندد. او از دینور به بغداد شد...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) دینوری. یکی از امرای مأمون خلیفهء عباسی است. رجوع به ج1 حبیب السیر ص288 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) الراضی بالله محمد بن المقتدر. رجوع به راضی بالله... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) رکن الدوله. رجوع به رکن الدوله... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سائب بن فروخ مکی آذربایجانی شاعر. معروف به ابی العباس اعمی. وی تابعی و از مشاهیر شعرای عرب بشمار است و بروزگار امویان در مکه اقامت داشت و قصائد غرا در مدح خلفای وقت دارد و مناظرات و نوادر وی با ابوالطفیل مشهور است. وفات...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سبتی، احمدبن هارون الرشیدبن المهدی بن المنصور العباسی. او یکی از زهاد روزگار خویش بود و دنیا راترک گفت و ولایت خویش رها کرد. و او را از آنرو سبتی گفتندی که بروزهای شنبه بکار شدی و از مزد آن دیگر روزهای هفته نفقه کردی...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سرّاج. رجوع به محمد بن اسحاق بن ابراهیم حافظ شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سرخسی. رجوع به احمدبن محمد بن مروان بن طیب سرخسی شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سفّاح. عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عبّاس. خلیفهء عباسی. رجوع به عبدالله... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سمّان. وی قاضی ری بود.او راست: کتاب تفسیر.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سهروردی، احمد. از مشایخ مائهء چهارم است وی از مردم سهرورد و مجاور مکه بود. و با سیروانی و سرکی و ابواسامه صحبت داشت رجوع به نامهء دانشوران ج 2 ص 421 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سهل بن سعد. صحابی است.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سیّاری. یکی از بزرگان اهل طریقت صاحب ابی بکر واسطی و مؤسس سلسلهء سیّاریه. پیروان او در مرو و نسا بسیار بوده اند. و شیخ فریدالدین عطار در تذکره الاولیاء گوید: ابوالعباس سیاری رحمه الله علیه از ائمهء وقت بود. عالم بعلوم شرایع و عارف...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) سیستانی. صاحب تاریخ سیستان در آنجا که فضائل سیستان را برمیشمارد از جمله بزرگان و مفاخر آن سامان ابوالعباس سیستانی را نام برد. رجوع به تاریخ سیستان چ تهران ص20 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) شریشی احمدبن عبدالمؤمن بن موسی بن عیسی بن عبدالمؤمن قیسی شریشی. ادیب مشهور یکی از علماء نحو استاد ابن ابار و شاگرد ابن خروف و مشاهیر دیگر. مولد او به شریش(1) اندلس بود و بیشتر عمر خویش در شام و مصر گذاشت و در آخر...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) شقانی. احمدبن محمد. یکی از بزرگان صوفیه بروزگار غزنویان معاصر ابوسعید ابی الخیر و صاحب کشف المحجوب صحبت او درک کرده است. رجوع به کشف المحجوب هجویری و نامهء دانشوران ج 2 ص 422 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ)شهاب الدین عربشاه احمدبن محمد بن عبدالله. رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ابوالعباس... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ)شهاب الدین زبیدی. احمدبن عثمان بن ابی بکر ادیب. رجوع به احمدبن عثمان شود.