ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد قادر. بیست وپنجمین از خلفای عباسی. رجوع به احمد... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد مستظهر. بیست وهشتمین خلیفهء عباسی. از سال 487 تا 512 ه . ق. رجوع به مستظهر شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد مستعین. دوازدهمین خلیفهء عباسی از سال 248 تا 251 ه . ق. رجوع به مستعین... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد مستنصر. نوزدهمین و بیست وچهارمین از سلاطین بنی مرین مراکش. از سال 776 تا 786 ه . ق. و باز از سال 789 تا 796 ه . ق. رجوع به مستنصر... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد مستنصر. شانزدهمین از امرای بنی حفص تونس از سال 772 تا 796 ه . ق.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد معتضد. شانزدهمین خلیفهء عباسی از سال 279 تا 289ه . ق. رجوع به معتضد... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد معتمد. پانزدهمین خلیفهء عباسی از سال 256 تا 279 ه . ق. رجوع به معتمد... شود.
ابوالعباس
[اَ بُ ل عَ ب ب] (اِخ) احمد المنصور. ابن محمد الشیخ پنجمین از شرفای حسینی مراکش. از سال 986 تا 1012ه . ق.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احمد ناصر. سی و چهارمین از خلفای عباسی. از سال 575 تا 622 ه . ق. رجوع به ناصر... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) احول. او دیوان امرؤالقیس بن حجر را گرد کرده است. (ابن الندیم).
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) ارزیزی. یکی از مشایخ تصوف در اواخر مائه چهارم. شیخ الاسلام عبدالله انصاری صحبت وی دریافته است و ترجمهء او را در کتاب خود آورده است. رجوع به نامهء دانشوران ج 2 ص 398 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) اسفراینی. فضل بن احمد. او در اول کاتب فایق و سپس بخدمت ناصرالدین سبکتکین پیوست و بروزگار سلطنت محمود وزارت یافت و صاحب جامع التواریخ گوید: اگر چه فضل بن احمد از حلیهء فضل و ادب و تبحر در لغت عرب عاری بود امّا در...
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) اسماعیل بن عبدالله بن محمد بن میکال. یکی از آل میکال. وی رئیس نیشابور بود و ابن دُرید مقصورهء خویش به نام او کرد و به سال 392 ه . ق. درگذشت.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) اصمّ سِنانی. رجوع به اصمّ... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) اعلم واسطی. از روات حدیث است.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) اعمی. رجوع به ابوالعباس سائب بن فرخ... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) باوردی نیشابوری. او در مائهء چهارم میزیست. و صحبت شبلی و شیخ ابوبکر طمستانی را دریافت. رجوع بنامهء دانشوران ج 2 ص 420 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) بدرالدوله شمس الملوک (امیر...). رجوع به شمس الملوک... شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) بردعی. احمدبن محمّدبن هارون. از عرفای مائهء چهارم. وی درک صحبت ابوبکر طاهری و ابومحمّد مرتعش کرده است. رجوع به نامهء دانشوران ج2 ص421 شود.
ابوالعباس
[اَ بُلْ عَبْ با] (اِخ) بصری. رجوع به ابن ابی رجا ابوالعباس... شود.