ابن فرات
[اِ نُ فُ] (اِخ) ابوالحسن علی بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات نهروانی، وزیر مقتدر از 296 تا 299 ه .ق . و در سال اخیر بتهمت همدستی قبائل عرب در غارت بغداد معزول و محبوس و اموال او ضبط شد و در 304 از زندان رهائی یافت...
ابن فرات
[اِ نُ فُ] (اِخ) ابوالفتح فضل بن ابی الخطاب جعفربن محمد. از مشاهیر کُتّاب. به سال 320 ه .ق . مقام وزارت مقتدر خلیفه یافت و چون خلیفه مقتدر کشته شد بزمان قاهر دیوان کتابت با او بود و در زمان راضی بالله والی و عامل خراج مصر و شام...
ابن فرات
[اِ نُ فُ] (اِخ) ابوالفضل جعفربن فضل. رجوع به ابن حنزابه شود.
ابن فرات
[اِ نُ فُ] (اِخ) ابوعبدالله یا ابوالخطاب جعفربن محمد، برادر ابن فرات ابوالحسن علی. در گاه وزارت برادر خویش یک سال عامل خراج شرق و غرب بود و چون در 297 ه .ق . درگذشت عمل خراج شرق را به پسر او فضل و غرب را به محسن دادند.
ابن فرات
[اِ نُ فُ] (اِخ) ناصرالدین محمد بن عبدالرحیم بن علی مصری. مورخ. او راست: کتاب تاریخ الدول و الملوک و در این تاریخ بقهقرا از قرن هشتم هجری شروع و بقرن چهارم ختم کرده است. نسخهء منحصر بفرد این کتاب در وینه است.
ابن فرتنی
[اِ نُ فَ تَ نا] (ع ص مرکب)حَذِر. ناقلا.
ابن فرح
[اِ نُ فَ رَ](1) (اِخ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن فرح بن احمد لخمی اشبیلی شافعی. مولد او به اشبیلیه به سال 625 ه .ق . و در 646 اسیر فرنگ شد، و از آنجا بگریخت و به مصر و شام رفته بفراگرفتن علم و ادب پرداخت و پس از آن...
ابن فرحون
[اِ نُ فَ] (اِخ) ابراهیم بن علی بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون یعمری. فقیه و مورخ مالکی. اصل خاندان او از قریهء اُیان از اعمال جیان اندلس است و مولد او بشهر مدینه بوده است. اساتید او گذشته از پدر و عم، ابومحمد شرف الدین اسنوی و جمال...
ابن فرضی
[اِ نُ فَ رَ] (اِخ) ابوالولید یا ابومحمد عبدالله بن محمد بن یوسف بن نصر ازدی. از اعاظم ادبا و شعرا و فقهای اندلس. مولد او بقرطبه. در 383 ه .ق . به شرق رحلت کرده و از راه قیروان بزیارت خانه رفته و در قیروان و مکه و مدینه...
ابن فضال
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابوعلی حسن بن علی بن فضال تیملی بن ربیعه بن بکر، مولی تیم اللهبن ثعلبه. از خواص اصحاب ابوالحسن الرضا علیه السلام. او راست: کتاب التفسیر. کتاب الابتداء و المبتدأ. کتاب الطب. (ابن الندیم).
ابن فضل الله
[اِ نُ فَ لِلْ لاه] (اِخ)شرف الدین عبدالوهاب بن جمال الدین. نسب خویش بعمربن الخطاب می پیوسته و در مصر دیوان کتابت ملک ناصربن قلاون داشته و پس از آن دیوان کتابت دمشق بدو مفوض گشته، و در سال 717 ه .ق . بدانجا وفات یافته است.
ابن فضل الله
[اِ نُ فَ لِلْ لاه] (اِخ)ابوالمعالی محیی الدین یحیی بن جمال الدین، برادر شرف الدین عبدالوهاب. ادیب و منشی و شاعر. او نیز چون برادر رئیس کَتَبهء ناصربن قلاون بوده و در پیری بعلت ثقل سامعه کناره گرفته و پسرش شهاب الدین وکالت او داشته، لکن بسبب تندی خلق او...
ابن فضل الله
[اِ نُ فَ لِلْ لاه] (اِخ)شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محیی الدین، فرزند یحیی بن جمال الدین سابق الذکر. در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و تراجم احوال و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و نیز هیئت و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بوده....
ابن فضل الله
[اِ نُ فَ لِلْ لاه] (اِخ)علاءالدین علی بن یحیی، برادر شهاب الدین احمد. او مانند برادر دیوان کتابت مصر داشته و به عربی او را اشعاری است.
ابن فضل الله
[اِ نُ فَ لِلْ لاه] (اِخ)بدرالدین محمد بن علی. مانند پدر دیوان کتابت مصر داشته و او را اشعاری است.
ابن فضلان
[اِ نُ فَ] (اِخ) احمدبن فضلان بن راشدبن حماد. یکی از فقهاء. او بزمان مقتدر خلیفهء عباسی از جانب خلیفه با جماعتی از جمله سوسن رسی از بغداد از راه خراسان و بخارا و خوارزم برسالت نزد پادشاه بلغار رفته و در 12 محرم 310 ه .ق . بدانجا رسیده...
ابن فضیل کاتب
[اِ نُ فُ ضَ لِ تِ](اِخ) ابوالحسن علی بن الحسین بن الفضیل بن مروان فارسی. ازجملهء کتب او کتاب الاصنام و ماکانت العرب و العجم تعبد من دون الله تبارک اسمه. (ابن الندیم).
ابن فلیته
[اِ نُ فَ تَ] (اِخ) ابوالعباس احمدبن محمد بن علی یمنی. ادیب و کاتب. او راست: کتاب رشداللبیب الی معاشره الحبیب. وفات او به سال 231 ه .ق . بوده است. و در بعض کتب قلیته بقاف ضبط شده و حاجی خلیفه فلبته بباء موحده آورده است.
ابن فلیته
[اِ نُ ؟] (اِخ) رجوع به ابن زبیر اسوانی شود.
ابن فندق
[اِ نُ فُ دُ] (اِخ) رجوع به علی بیهقی ابن زید... شود.