ابن قالون
[اِ نُ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن یحیی. از رجال دربار بنی حفص بتونس و حاجب ابوبکر حفصی. سپس از جانب ابوتاشفین بتونس شده و به ابراهیم بن شهید پیوسته است و بعد با ابوبکر حفصی ابن شهید از تونس نفی و در 728 ه .ق . کشته شده است.
ابن قانع
[اِ نُ نِ] (اِخ) حافظ ابوالحسین عبدالباقی بغدادی. از علما و محدثین مشهور. او راست: کتاب معجم الشیوخ. مولد او به سال 295 ه .ق . و وفات در سنهء 351 بوده است.
ابن قایماز
[اِ نُ] (اِخ) ابوعبدالله شمس الدین محمد بن احمد ذهبی. از مشاهیر محدثین و مورخین، ملقب به حافظ ذهبی. و او را در فن تاریخ و تراجم رجال کتب بسیار است. مولد او به سال 673 ه .ق . و از ابوالحسین علی بن الفقیه در بعلبک و ابوالحسن علی...
ابن قبه
[اِ نُ قِ بَ] (اِخ) ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه. متکلم مشهور شیعی، از مردم ری. در اول امر معتزلی بود و از آن پس بمذهب تشیع گرایید. او در قرن سیم هجری میزیست و با ابوالقاسم بلخی متکلم معروف معاصر بود. او را کتب چند است، ازجمله: المستثبت...
ابن قتره
[اِ نُ قِ رَ] (ع اِ مرکب) ماری است خرد. ماری باریک. (المزهر).
ابن قتلمش
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابومنصور محمد بن سلیمان. ادیبی از مردم سمرقند، متولد به سال 543 ه .ق . در بغداد منصب حاجبی خلیفه داشت و به ولع در قمار مشهور بود و در 620 به بغداد درگذشت.
ابن قتیبه
[اِ نُ قُ تَ بَ] (اِخ) ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الکوفی المروزی الدینوری. پدر او از مردم مروالروذ و مولد او در مستهلّ رجب 213 ه .ق . بکوفه بوده. ابومحمد ادیبی عالم بلغت و نحو و غریب القرآن و معانی قرآن و شعر و فقه بوده است...
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) رجوع به ابوجعفربن قدامه شود.
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) رجوع به قدامه بن جعفر شود.
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) رجوع به زائده بن قدامه و جعفربن قدامه شود.
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) ابوعمر محمد بن احمد مقدسی. حافظ و محدث و فقیه و خطیب در جامع جبل. او به سال 607 ه .ق . وفات یافت.
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) موفق الدین ابومحمد عبدالله بن احمدبن محمد بن قدامه دمشقی. محدث و فقیه حنبلی. مولد او در 541 ه .ق . به دمشق و وفات در 620. برای کسب علم سفرهای بسیار کرد و سپس در بغداد اقامت گزید. از کتب اوست: کتاب البرهان. کتاب...
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) ابومحمد شمس الدین عبدالرحمن بن محمد، برادرزادهء موفق الدین عبدالله بن احمد. او نزد عم خویش و دیگر علما تحصیل علم و ادب کرده و شرحی بر کتاب المقنع عم خود نوشته است. مولد او به سال 597 ه .ق . و وفات در 682...
ابن قدامه
[اِ نُ قُ مَ] (اِخ) شمس الدین محمد بن احمد. فقیه حنبلی نحوی و محدث و مورخ. از کتب اوست: شرح تسهیل ابن مالک و تاریخ خوارج و تلخیص احادیث الاحکام ابن دقیق. وفات او744 ه .ق . بوده است.
ابن قرط طهوی
[اِ نُ قُ طِ طُ هَ] (اِخ)ملقب به ذوالخرق. شاعر باستانی عرب.
ابن قرقول
[اِ نُ قُ قو] (اِخ) ابراهیم بن یوسف بن ابراهیم. مولد او مریه یکی از شهرهای اندلس به سال 505. ه .ق . او راست: کتاب مطالع الانوار و این کتاب بسبک و اسلوب مشارق الانوار قاضی عیاض است. وفات او در سنهء 569 بوده است.
ابن قرقه
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابوسعید. او در طب و هندسه و دیگر علوم ریاضی و طبیعی ماهر بود و در خدمت حافظ لدین الله عبدالمجید فاطمی میزیست و در نمیمه و دسیسه ای از سران سپاه شرکت جست و معجونی مسموم برای کشتن حسن پسر حافظ بساخت و چون حافظ...
ابن قریش
[اِ نُ ؟] (اِخ) قاضی صفی الدین ابوالمجید عبدالرحمن بن عبدالعزیز. از مشاهیر کُتّاب. و او در خدمت صلاح الدین ایوبی شغل کتابت داشت. در 586 ه .ق . به عَکّه مقتول و در قدس شریف دفن شده است و قصبهء قیساریهء ابن قریش به مصر بدو منسوب است.
ابن قریعه
[اِ نُ قُ رَ عَ] (اِخ) قاضی ابوبکر محمد بن عبدالرحمن بغدادی، از جملهء وزیر ابومحمد مهلبی. او در سندیه از اعمال بغداد منصب قضا داشته و مردی لطیفه گو و حاضرجواب بوده و طرائف او در کتب نوادر مذکور و مشهور است. صاحب بن عباد وی را دیدار کرده...
ابن قریه
[اِ نُ قِرْ ری یَ] (اِخ) ابوسلیمان ایوب بن زیدبن قیس هلالی. از خطبای مشهور عرب. از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر...