یهودا
[یَ] (اِخ) نام سبطی از اسباط اثناعشر که از نژاد یهودا بودند و خود یهودا نیز یکی از اسباط دوازده گانه است. (از قاموس الاعلام ترکی).
یهودا
[یَ] (اِخ) یا یهودای اسخریوطی(1). یکی از شاگردان حضرت عیسی که دربارهء او غمز کرد. (التفهیم ص250). تسلیم کنندهء مسیح که از حکایت و قصهء او خبری مذکور نیست. (از قاموس کتاب مقدس). یهودای اسخریوطی. یکی از حواریون عیسی که مکان عیسی را به کَهَنه نمود و به روایات اسلامی...
یهودانه
[یَ نَ / نِ] (ص نسبی، ق مرکب)مانند یهود. همچون یهود. به روش یهودیان. شایستهء یهودان. || (اِ مرکب) غیار. (از فرهنگ جهانگیری). عسلی. پارچهء زردی را گویند که یهودان بر جامهء خود دوزند تا امتیاز میان ایشان و مسلمانان باشد. (برهان) (آنندراج). پارچهء زردی که یهودیان بر جامهء خود...
یهودای اسخریوطی
[یَ یِ اِ خَ](اِخ)(1) یهودای حواری. آنکه مکان عیسی را به کَهَنه نمود. (یادداشت مؤلف). رجوع به یهودا... شود.
(1) - Judas Iscariote.
یهودای مکابه
[یَ یِ مَکْ کا بَ / بِ](اِخ)(1) ناجی و سردار جنگی و شجاع یهود متولد در حدود 200 ق.م. و مقتول در سال 160 ق.م. وی در سال 165 ق.م. پس از مرگ پدرش ماتاتیاس(2) که یهودیان را علیه شاه وقت سوریه (آنتیوخوس اپی فان)(3) وادار به شورش کرده بود،...
یهوده
[ ] (اِخ) نام شهر ولایت جوزجان بوده. حمدالله مستوفی گوید: جوزجان ولایتی است و شهرش یهوده و فاریاب و شبورقان است. (نزهه القلوب ج3 ص155).
یهوده
[یَ دَ] (اِخ) اسم ذات احدیت و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس نماید و قصد از آن خداوند مکشوف است. (از قاموس کتاب مقدس).
یهودی
[یَ دی ی / دی] (ص نسبی)منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازهء بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب الانساب). || جهود و کسی که دارای دین یهود باشد. تیداکی. ج، یهودیان. (از ناظم الاطباء). جهود. ج، یهود. (منتهی...
یهودی
[یَ] (اِخ) احمدبن محمد بن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت، از این رو بدان نام موسوم گشت. وی در صف الغزالین مسجد داشت و از ابوالاشعب احمدبن مقدام و جز وی روایت کرد و ابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی از...
یهودی
[یَ] (اِخ) عبدالله بن عبیدالله یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبدالله حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و جز وی از او روایت دارند. او به سال 408 ه . ق. درگذشت. (از لباب الانساب).
یهودیات
[یَ دی یا] (ع ص، اِ) جِ یهودیه. (دهار). || نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود.
یهودیانه
[یَ نَ / نِ] (ص نسبی، ق مرکب)مانند یهودی. همچون یهود. || (اِ مرکب) یهودانه. پارهء زردی که یهودیان برای تمیز بر دوش خود می دوختند. غیار. عسلی :
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند.خاقانی.
و رجوع به یهود و یهودی و یهودانه شود.
یهودی بازی
[یَ] (حامص مرکب)(اصطلاح عامیانه) بازی یهودیان درآوردن. به کردار یهودیان دست یازیدن. کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به یهودی شود.
یهودیت
[یَ دی یَ] (ع مص جعلی، اِمص) یهودی و جهودگری. (ناظم الاطباء). یهودیه. یهود بودن. جهود بودن. یهودی بودن. (یادداشت مؤلف). || رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یهود و یهودی شود.
یهودیه
[یَ دی یَ] (ع مص جعلی، اِمص)(1)یهودیت. جهودی. جهود بودن. (یادداشت مؤلف). جهودی. (مهذب الاسماء) (دهار). و رجوع به یهودیت شود. || (ص نسبی) تأنیث یهودی. زن یهودی. (یادداشت مؤلف). ج، یهودیات. (مهذب الاسماء). زن جهود. (دهار). و رجوع به یهودی شود. || (اِ) وزنی معادل نصف قسط. (مفاتیح). رجوع...
یهودیه
[یَ دی یَ] (اِخ) قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان «اصفهان») که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالهء سوم ص50 شود.
یهودیه
[یَ دی یَ] (اِخ) یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس...
یهوذا
[یَ] (اِخ) یهودا. پسر یعقوب که قوم یهود بدو منسوبند. (از المعرب جوالیقی ص357). و رجوع به یهود و یهودا شود.
یهوذی
[یَ ذی ی] (ص نسبی) یهودی است. (منتهی الارب). یهودی. منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). || یهود. (ناظم الاطباء). رجوع به یهودی شود.
یهوسع
[ ] (اِخ) نام کتابی از تورات. (فهرست ابن الندیم). یوشع بن نون. (یادداشت مؤلف).