ینجلوس
[یَ جَ] (اِخ) نام کوهی است که اقامتگاه اصحاب کهف بوده. (از معجم البلدان).
ینجودن
[یَ دَ] (مص) بیانکی می گوید بریدن. قطع کردن. به قطعات کردن. خردخرد کردن. (یادداشت مؤلف). || کوفتن. نرم کردن. چون گرد کردن. (یادداشت مؤلف). || اندوهگین شدن. (یادداشت مؤلف).
ینجه
[یُ جَ / جِ] (اِ) یونجه. اسپست. (یادداشت مؤلف). رجوع به یونجه و اسپست شود.
ینجه
[یُ جَ] (معرب، اِ) سعد را به لاطینیه ینجه نامند. (از حاشیهء تذکرهء ابن بیطار و یادداشت مؤلف). رجوع به سعد شود.
ینجه زار
[یُ جَ / جِ] (اِخ) نام محلی است به شمال غربی تهران در راه امامزاده داود. (یادداشت مؤلف). یونجه زار.
ینجیدن
[یَ دَ] (مص) قهر کردن یعنی با وجود آشنایی و بستگی خاطر، با کسی معاشرت و دوستی نکردن و قطع مراوده نمودن. (از شعوری ج2 ورق447). ولی از مآخذ دیگر تأیید نشد.
ینخوب
[یَ] (ع ص) بددل. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بددل و ترسو. (ناظم الاطباء). جبان. (اقرب الموارد). || دراز. (از المنجد). طویل. (اقرب الموارد).
ینخوبیه
[یَ بی یَ] (ع ص) زن ترسوی عقل از دست داده. و اصل معنی در این ماده نزع و بقیهء معانی متفرع از آن است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ینخوب شود.
یند
[یَ] (فعل) به جای ضمیر اند استعمال می شود در صورتی که ماقبل وی واو یا الف باشد، مانند: این مردم خدام اویند و این متاعها بی بهایند. (ناظم الاطباء). «اند» فعل ربطی (رابطه) است و «یند» هم صورتی از آن است، که پس از کلمه های مختوم به الف...
یندد
[یَ دَ] (اِخ) مدینهء نبی(ص). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام مدینه الرسول. یثرب. (یادداشت مؤلف). رجوع به یثرب و مدینه شود.
یندو
[یَ] (اِ) روشنی شعاع آفتاب. (ناظم الاطباء).
ینده
[یَ دَ / دِ] (اِ) سمنو. (تذکرهء داود ضریر انطاکی). رجوع به سمنو شود.
ینستان
[یِ نِ] (اِخ) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 42000گزی خاوری آستانه، با 293 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
ینص
[یَ] (ع اِ) خارپشت. (ناظم الاطباء). خارپشت. و آن مقلوب نیص است یا یکی تصحیف دیگری است. (منتهی الارب) (آنندراج).
ینع
[یَ / یُ] (ع اِمص، اِ) رسیدگی میوه و هنگام چیدن آن. (ناظم الاطباء). رسیدگی میوه. بلوغ. بالیدگی. رسایی. (یادداشت مؤلف) : چون زمان شباب و هنگام جوانی ایام از کهولت ینع و قطف ثمار به کبر سن و پیری رسد و ایام زمستان پای در دامن انزوا کشد. (ترجمهء...
ینع
[یَ / یُ] (ع مص) رسیدن ثمر و هنگام درویدن رسیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رسیده شدن میوه. (ترجمان القرآن جرجانی ص108). به جای چیدن رسیدن میوه. (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی).
ینع
[یُ] (ع اِ) درخت بزرگ. (از منتهی الارب) (از آنندراج). درخت کلان و بزرگ. (ناظم الاطباء).
ینع
[یَ نَ] (ع اِ) نوعی از عقیق. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عقیق احمر. (یادداشت مؤلف).
ینع
[یَ] (ع ص، اِ) جِ یانع. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یانع شود.
ینعه
[یَ نَ عَ] (ع اِ) مهره ای است سرخ. (منتهی الارب). نام مهره ای سرخ. (ناظم الاطباء).