یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن محمد بن صالح یفرنی. امیری از اشراف بربر از مردم تاکرونه بود. شهر آفکان را به سال 338 ه . ق. تأسیس کرد و حکومت آنجا را داشت. در همان سال به وهران داخل شد و آن را به تصرف درآورد و به فرمانروایی خود ادامه...
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن محمد بن صالح یفرنی. امیری از اشراف بربر از مردم تاکرونه بود. شهر آفکان را به سال 338 ه . ق. تأسیس کرد و حکومت آنجا را داشت. در همان سال به وهران داخل شد و آن را به تصرف درآورد و به فرمانروایی خود ادامه...
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن مره ثقفی، مکنی به ابوالمرازم. صحابی است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاریخ الخلفا ص9 و تاریخ گزیده ص241 شود.
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن مره ثقفی، مکنی به ابوالمرازم. صحابی است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاریخ الخلفا ص9 و تاریخ گزیده ص241 شود.
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن مسلم بن ابی قیس یشکری ازدی، معروف به احول. شاعر نامدار دوران بنی امیه بود و به سبب قصیده ای که در مکه گفت به شهرت رسید. مرگ او به سال 90 ه . ق. بود. (از اعلام زرکلی).
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن مسلم بن ابی قیس یشکری ازدی، معروف به احول. شاعر نامدار دوران بنی امیه بود و به سبب قصیده ای که در مکه گفت به شهرت رسید. مرگ او به سال 90 ه . ق. بود. (از اعلام زرکلی).
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن منیه. رجوع به یعلی بن امیه شود.
یعلی
[یَ لا] (اِخ) ابن منیه. رجوع به یعلی بن امیه شود.
یعلی
[یَ لا] (اِخ) لیثی، مکنی به ابوعبدالملک. قاضی بصره. تابعی است. (یادداشت مؤلف).
یعلی
[یَ لا] (اِخ) لیثی، مکنی به ابوعبدالملک. قاضی بصره. تابعی است. (یادداشت مؤلف).
یعمری
[یَ مَ] (ص نسبی) منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه. (از لباب الانساب).
یعمری
[یَ مَ] (ص نسبی) منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه. (از لباب الانساب).
یعمری
[یَ مَ] (اِخ) معدان بن ابی طلحه، که طلحهء یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از او روایت دارند. (از لباب الانساب).
یعمری
[یَ مَ] (اِخ) معدان بن ابی طلحه، که طلحهء یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از او روایت دارند. (از لباب الانساب).
یعمل
[یَ مَ] (ع ص) شتر نر برگزیدهء استوار مطبوع بر کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتر نر قوی. (یادداشت مؤلف).
یعمل
[یَ مَ] (ع ص) شتر نر برگزیدهء استوار مطبوع بر کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتر نر قوی. (یادداشت مؤلف).
یعملات
[یَ مَ] (ع ص، اِ) جِ یعمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یعمله شود.
یعملات
[یَ مَ] (ع ص، اِ) جِ یعمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یعمله شود.
یعمله
[یَ مَ لَ] (ع ص) مؤنث یعمل. ج، یعملات. (منتهی الارب). ماده شتر برگزیدهء استوار بر کار. ج، یعملات. (ناظم الاطباء). شترمادهء قوی. (یادداشت مؤلف). آن شتر که کار را شاید. (مهذب الاسماء). || (اِخ) یعمله یا یوم یعمله؛ از روزهای عرب است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
یعمله
[یَ مَ لَ] (ع ص) مؤنث یعمل. ج، یعملات. (منتهی الارب). ماده شتر برگزیدهء استوار بر کار. ج، یعملات. (ناظم الاطباء). شترمادهء قوی. (یادداشت مؤلف). آن شتر که کار را شاید. (مهذب الاسماء). || (اِخ) یعمله یا یوم یعمله؛ از روزهای عرب است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).