یساخر
[یَسْ سا خَ] (اِخ)(1) نام یکی از دوازده فرزند یعقوب. (یادداشت مؤلف).
(1) - Issachar.
یساخر
[یَسْ سا خَ] (اِخ)(1) نام یکی از دوازده فرزند یعقوب. (یادداشت مؤلف).
(1) - Issachar.
یسار
[یَ] (ص) روی و سیمای نامبارک و نامیمون. (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که او میمنت ندارد و دیدن روی او نامبارک است. (برهان). شوم و نامبارک. (آنندراج) :
نشسته مدعیانند از یمین و یسار
خدای را که بپرهیز از یساری چند.
ظهوری (از آنندراج).
غیرتی گیر از زنان عرب
مالداری مجو که هست یسار.
محمدقلی...
یسار
[یَ] (ص) روی و سیمای نامبارک و نامیمون. (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که او میمنت ندارد و دیدن روی او نامبارک است. (برهان). شوم و نامبارک. (آنندراج) :
نشسته مدعیانند از یمین و یسار
خدای را که بپرهیز از یساری چند.
ظهوری (از آنندراج).
غیرتی گیر از زنان عرب
مالداری مجو که هست یسار.
محمدقلی...
یسار
[یَ] (ع اِ) دست چپ. ج، یُسر، یُسُر. (از ناظم الاطباء) (غیاث). دست چپ، و اسار لغتی است در آن. (منتهی الارب). دست چپ. (دهار) (مهذب الاسماء). دست چپ از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) :
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار(1) او.فرخی.
بس یسار و یمین...
یسار
[یَ] (ع اِ) دست چپ. ج، یُسر، یُسُر. (از ناظم الاطباء) (غیاث). دست چپ، و اسار لغتی است در آن. (منتهی الارب). دست چپ. (دهار) (مهذب الاسماء). دست چپ از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) :
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار(1) او.فرخی.
بس یسار و یمین...
یسار
[یِ] (ع اِ) یَسار. دست چپ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به یَسار شود.
یسار
[یِ] (ع اِ) یَسار. دست چپ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به یَسار شود.
یسار
[یَ سْ سا] (ع اِ) یَسار. دست چپ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به یَسار شود. || کمی و اندکی. گویند: انظرنی حتی یسار؛ یعنی اندکی منتظر من باش. (ناظم الاطباء).
یسار
[یَ سْ سا] (ع اِ) یَسار. دست چپ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به یَسار شود. || کمی و اندکی. گویند: انظرنی حتی یسار؛ یعنی اندکی منتظر من باش. (ناظم الاطباء).
یسار
[یِ] (ع مص) میاسره. نرمی کردن با کسی. (ناظم الاطباء).
یسار
[یِ] (ع مص) میاسره. نرمی کردن با کسی. (ناظم الاطباء).
یسار
[یَ] (اِخ) نام غلامی رسول (ص) را که راعی و شبان شتران آن حضرت بود. صحابی است و به دست عرینین کشته شد. قصهء او در سیر آمده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به امتاع الاسماع ج1 ص272 و 335 و حبیب السیر ج1 ص151 شود.
یسار
[یَ] (اِخ) نام غلامی رسول (ص) را که راعی و شبان شتران آن حضرت بود. صحابی است و به دست عرینین کشته شد. قصهء او در سیر آمده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به امتاع الاسماع ج1 ص272 و 335 و حبیب السیر ج1 ص151 شود.
یسار
[یَ] (اِخ) ابن مسلم یا ابن عثمان، برادر ابومسلم صاحب الدعوه و جد علی بن حمزه بن عماره بن حمزه بن یسار اصفهانی است. (از یادداشت مؤلف).
یسار
[یَ] (اِخ) ابن مسلم یا ابن عثمان، برادر ابومسلم صاحب الدعوه و جد علی بن حمزه بن عماره بن حمزه بن یسار اصفهانی است. (از یادداشت مؤلف).
یساراً
[یَ رَنْ] (ع ق) به طرف چپ و به سوی چپ. (از ناظم الاطباء).
یساراً
[یَ رَنْ] (ع ق) به طرف چپ و به سوی چپ. (از ناظم الاطباء).
یسارات
[یَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری شوشتر. آب آن از شعبهء رود کارون و 100 تن سکنه دارد. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
یسارات
[یَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری شوشتر. آب آن از شعبهء رود کارون و 100 تن سکنه دارد. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).