یسار

معنی یسار
[یَ] (ع اِ) دست چپ. ج، یُسر، یُسُر. (از ناظم الاطباء) (غیاث). دست چپ، و اسار لغتی است در آن. (منتهی الارب). دست چپ. (دهار) (مهذب الاسماء). دست چپ از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) :
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار(1) او.فرخی.
بس یسار و یمین که زی تو رسد
از یمین تو با یسار شود.مسعودسعد.
یک ساعته سخای یمین و یسار تو
دریا و کوه را ببرد غنیت و یسار.سوزنی.
چو تیغ شاهی شایستهء یمین تو شد
نگین سلطنت اندر خور یسار تو باد.
سوزنی.
شاهین صیت تست پرنده به شرق و غرب
از کفهء یمینت و از کفهء یسار.سوزنی.
دارد یمین تو به سخا بیعت و یمین
خلق از یسار تو شده با غنیت و یسار.
سوزنی.
این یمین مراست جای یمین
وان یسار مراست جای یسار.خاقانی.
هست ترا ملک و دین تخت و نگین و قلم
هست ترا یمن و یسر جفت یمین و یسار.
خاقانی.
- یسار از یمین شناخته یا یمین از یسار -دانستن؛ دست چپ و راست را از یکدیگر بازشناختن. به مرحلهء شناختن و تمیز دادن اشیاء رسیدن :
بی بذل زر نبود یمین و یسار تو
تا تو یمین خویش بدانستی از یسار.
سوزنی.
به خاکپای تو گفتم یمین غیر مکفر
از آن زمان که بدانستم از یسار یمین را.
سعدی.
و رجوع به دست شود.
|| طرف چپ. (آنندراج). چپ. اسار. سوی چپ. خلاف یمین. (یادداشت مؤلف). چپ که در برابر راست است. (برهان) :
تو آن شهی که ترا هر کجا شوی شب و روز
همی رود ظفر و فتح بر یمین و یسار.
فرخی.
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر و ظفر و فتح بر یمین و یسار.فرخی.
همی فکند به تیر و همی گرفت به یوز
چو گردباد همی گشت بر یمین و یسار.
فرخی.
کی بود کان خسرو پیروزبخت آید ز راه
بخت و نصرت بر یسار و فتح و دولت بر یمین.
فرخی.
هر جایگه که روی نهد بخت بر یسار
هر جایگه که حرب کند فتح بر یمین.
فرخی.
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین.
منوچهری.
پس و پیشش یسارت با یمین چون شیب با بالا
به اوج گنبد گردون نشان دارد ز شش ارکان.
ناصرخسرو.
تا مژه برهم زنی چون مژه باهم کنی
رایت دین بر یمین آیت حق بر یسار.
خاقانی.
این کعبه را خدای ظفر در یمین نهاد
وان کعبه را خلیل حجر در یسار کرد.
خاقانی.
این یمین مراست جای یمین
وان یسار مراست حرز یسار.خاقانی.
هر طرب را مقابل است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.خاقانی.
قرب بیست سال به مدد این فتنه مادهء این محنت در تزاید بود تا خاندانهای قدیم برفت و در هیچ یمین و یسار بنماند. (ترجمهء تاریخ یمینی). لشکر بهار بر یمین و یسار پر در پرزده. (ترجمهء محاسن اصفهان ص101). وادی ایمن عالم علوی را خواهد و هر کجا یمین و یمن افتد همین باشد و یسار و ایسر عالم سفلی را خواهد. (از مصنفات شیخ اشراق ج2 ص280).
آن چنانکه جان بپرد سوی طین
نامه پَرَّد از یسار و از یمین.مولوی.
به زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه بیقرارانند.حافظ.
|| (اِمص) توانگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث) (دهار) (از متن اللغه). فراخ دستی. (دهار). ثروت. (غیاث). فراخ عیشی. یساره. (از منتهی الارب) :
بس کسا کز دولت تو گشت با ملک و سپاه
بس کسا کز خدمت تو گشت با یمن و یسار.فرخی.
من بنده را که خدمت من بیست ساله است
از فر خدمت تو پدید آمده یسار.فرخی.
تا این جهان به جای است او را وقار باشد
او با سرور باشد او با یسار باشد.منوچهری.
یارب هزارسال ملک را بقا دهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار.
منوچهری.
نه بی اکرام تو جان را توان است
نه بی انعام تو کان را یسار است.
مسعودسعد.
از دادهء تو اکنون چندانکه بنده راست
کس را یسار و مال و ضیاع و عقار نیست.
مسعودسعد.
با جود یمین تو سنگ نارد
چندانکه زمانه یسار دارد.مسعودسعد.
که پیش همت بونصر پارسی گه بذل
به نیم ذره نسنجد یسار آتش و آب.
مسعودسعد.
دارد یمین تو به سخا بیعت و یمین
خلق از یسار تو شده با غنیت و یسار.
سوزنی.
یک ساعته سخای یمین و یسار تو
دریا و کوه را ببرد غنیت و یسار.سوزنی.
این نجم الدین محمد در اعمال و اشغال سلطانیان خوض کرد و ثروتی و یساری او را مساعدت نمود. (تاریخ بیهق ص126).
ماه نو کن قدح چو هست توان
در شفق گیر می چو هست یسار.خاقانی.
در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار... درگذشته. (ترجمهء تاریخ یمینی ص250). به یسار و کثرت مال از همه گذشته. (ترجمهء تاریخ یمینی ص401).به قدر بسندش یساری بود
کند کاری ار مرد کاری بود.نظامی.
در کف این ملک یساری نبود
در ره این خاک غباری نبود.نظامی.
از سواد شب برون آرد نهار
وز کف معسر برویاند یسار.مولوی.
ثروت و یسار و فراخ دستی و حال و کار... (ترجمهء محاسن اصفهان ص75).
-امثال: زانکه سنگ آن را بود کز سیم و زر دارد یسار.
سیفی نیشابوری (از امثال و حکم).
- با یسار شدن؛ توانگر شدن. غنی و ثروتمند گردیدن :
بس یسار و یمین که زی تو رسد
از یمین تو با یسار شود.مسعودسعد.
|| کثرت و فراوانی و بسیاری. (ناظم الاطباء). || آسانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
(1) - به معنی دوم نیز توان گرفت.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.