یزید
[یَ] (اِخ) ابن میسره، مکنی به ابی یوسف، محدث است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مادهء ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص201 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن میسره، مکنی به ابی یوسف، محدث است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مادهء ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص201 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن نعمان حمیری، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «نسر» آمده از آن بنی ذوالکلاع بود که تصویر کرکس داشت و آن را عبادت می کردند. (از اعلام زرکلی). و رجوع به مادهء ذوالکلاع الاصغر...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن نعمان حمیری، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «نسر» آمده از آن بنی ذوالکلاع بود که تصویر کرکس داشت و آن را عبادت می کردند. (از اعلام زرکلی). و رجوع به مادهء ذوالکلاع الاصغر...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ولیدبن عبدالملک، ملقب به ناقص، دوازدهمین از خلفای بنی امیه. (یادداشت مؤلف). او کنیهء ابوخالد داشت و از خلفای دولت مروانی اموی در شام بود. یزید به سبب بدرفتاری پسرعمش ولیدبن یزید که خلیفه بود بر او شورید و بر دمشق مستولی شد و با ولید به...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ولیدبن عبدالملک، ملقب به ناقص، دوازدهمین از خلفای بنی امیه. (یادداشت مؤلف). او کنیهء ابوخالد داشت و از خلفای دولت مروانی اموی در شام بود. یزید به سبب بدرفتاری پسرعمش ولیدبن یزید که خلیفه بود بر او شورید و بر دمشق مستولی شد و با ولید به...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی، مکنی به ابوخالد، در حدیث از حافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیاری و شخصیت انسانی ممتاز بود. اصل او از بخارا ولی زادگاه و آرامگاهش واسط بود. هفتاد هزار تن در محضر او گرد...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی، مکنی به ابوخالد، در حدیث از حافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیاری و شخصیت انسانی ممتاز بود. اصل او از بخارا ولی زادگاه و آرامگاهش واسط بود. هفتاد هزار تن در محضر او گرد...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن هبیره بن مثنی فرازی، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفهء اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج6). قصر ابن هبیره را او بنا کرد. (از نخبه الدهر دمشقی). و رجوع به مادهء ابن هبیره و اعلام زرکلی و حبیب السیر ج1 و نخبه...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن هبیره بن مثنی فرازی، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفهء اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج6). قصر ابن هبیره را او بنا کرد. (از نخبه الدهر دمشقی). و رجوع به مادهء ابن هبیره و اعلام زرکلی و حبیب السیر ج1 و نخبه...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن یزیدالاودی. در عهد عمر بن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است، که عبدالله بن جعفربن فارس در کتاب خود به واسطه از او روایت کرده است. (از ذکر اخبار اصبهان ص344). و رجوع به حبیب السیر ج1 ص279 و عیون الاخبار ج2 ص300 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن یزیدالاودی. در عهد عمر بن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است، که عبدالله بن جعفربن فارس در کتاب خود به واسطه از او روایت کرده است. (از ذکر اخبار اصبهان ص344). و رجوع به حبیب السیر ج1 ص279 و عیون الاخبار ج2 ص300 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) نهری است در دمشق. این نهر را از نهر بروایجی که در دامنهء کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزیدبن معاویه. (از معجم البلدان). نهری است به دمشق. (از منتهی الارب). نهری است به دمشق منسوب به یزیدبن معاویه بن ابی...
یزید
[یَ] (اِخ) نهری است در دمشق. این نهر را از نهر بروایجی که در دامنهء کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزیدبن معاویه. (از معجم البلدان). نهری است به دمشق. (از منتهی الارب). نهری است به دمشق منسوب به یزیدبن معاویه بن ابی...
یزید
[یَ] (اِخ) بجلی. رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
یزید
[یَ] (اِخ) بجلی. رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
یزید
[یَ] (اِخ) بریدی شامی، یکی از قراء بود و او را قرائتی است. (ابن الندیم).
یزید
[یَ] (اِخ) بریدی شامی، یکی از قراء بود و او را قرائتی است. (ابن الندیم).
یزید
[یَ] (اِخ) مهلبی. رجوع به یزید (ابن محمد بن مهلب...) شود.
یزید
[یَ] (اِخ) مهلبی. رجوع به یزید (ابن محمد بن مهلب...) شود.