یاهوحاز
[] (اِخ) ابن یوشیا از ملوک بنی اسرائیل. صاحب مجمل التواریخ والقصص ذیل عنوان (اندر سالهای بنی اسرائلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان...) آرد: یاهوحاز [ بن یوشیا ] دو سال ملک بود(1). (مجمل التواریخ والقصص).
(1) - حمزه سه ماه. طبری مدت ننوشته و گوید فرعون الاجدع ملک مصر...
یاهیا
[هی یا] (اِخ) صاحب مجمل التواریخ ذیل طوفان نوح آرد: و اندر کتاب سیر چنین خواندم که از سخونت آب عذاب، قیر کشتی همی گداخت، پس خدای تعالی نامی از نامهای بزرگ بیاموختش و آن نام یاهیا(1)است. نیز همین نام را ابراهیم علیه السلام همی خواند تا آتش بر او...
یاه یاه
(ع اِ فعل) کلمهء فعل، یعنی پیش بیا. (ناظم الاطباء). پیش بیا و آن کلمه ای است که شبانان بدان صاحب خود را خوانند. (از منتهی الارب). به تکرار و کسر ها و نیز با تسکین آن و گاهی با تنوین آن... و گاهی های اول مفتوح شود و گویند...
یای
(اِ) نام حرف آخر الفبا: «ی» است. یاء. رجوع به «ی» شود.
- یای معکوس؛ یای کلان که طویل باشد به جانب دست راست کاتب. (غیاث اللغات).
یای
(ترکی، اِ) کمان تیراندازی. (غیاث اللغات). || موسم تابستانی. (غیاث اللغات). تابستان. فصل دوم از فصول سال پس از بهار و پیش از پائیز.
یای
(اِ) دانش یای یا علم یای، دانش به کار بردن حجرالمطر است برای آوردن باران و برف که مغلان دانستندی. قام. (یادداشت مؤلف) : قنقلی درمیان ایشان بود که علم یای یعنی استعمال حجرالمطر، نیک دانستی فرمود که آغاز یای نهاد و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در...
یایچی
(ص نسبی) منسوب به یای. آنکه عمل یام (قام) داند. آنکه عمل حجرالمطر داند: یایچی ترک یای گرفت و لشکر از زیر پای اینها بیرون آمدند. (جهانگشای جوینی).
یایچی
(اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش دهخوارقان شهرستان تبریز واقع در 28000 گزی جنوب خاوری بخش. دارای 368 تن سکنه و آب آن از رودخانهء هرکلان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یایچی
(اِخ) دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 30000 گزی جنوب خاوری اردبیل. راه آن شوسه و آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یایچی
(اِخ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمهء شهرستان ماکو واقع در 21000 گزی شمال خاوری سیه چشمه. دارای 22 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یای شهر
[شَ] (اِخ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای 250 تن سکنه است. آب آن از صوفی چای است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
یایلاغ
(ترکی، اِ) ییلاق. جایی که تابستان در آن اقامت کنند. منطقهء خوش آب و هوا که بهنگام تابستان بدانجا روند : چون هواگرم شد سلطان از اوچه عزم یایلاغ کوه جود و بلاله و رکاله کرد. (جهانگشای جوینی). در آن مدت که از یایلاغ مواکب میمون در جنبش آمد فرمان...
یایلاق
(ترکی، اِ) ییلاق. یایلاغ. جای تابستانی: تا یایلاق و قشلاق شما بسیار گردد. (رشیدی). چون از آن گریوه می گذرند همه صحرای مرغزار و یایلاق است. (جامع التواریخ رشیدی). از اینجا به سرعت تمام روانه گشته به پای دماوند راند و آنجا منتظر جواب بایدو بنشست و موسم یایلاق در...
یایلاقمیشی
(ترکی، اِ) ظاهراً به معنی ییلاق کردن است.
- یایلاقمیشی کردن؛ اقامت کردن در محل تابستانی : در شهور سنهء اثنین و خمسین و ستمائه در آن حدود یایلاقمیشی کردند. (جامع التواریخ رشیدی). و رجوع به یایلامیشی شود.
یایلامیشی
(ترکی، اِ) یایلاقمیشی : یاسا فرموده بود که هیچ آفریده از لشکریان و غیرهم چهارپای در زرع و باغ مردم نکنند و قطعاً غله نخورانند و در ولایات خرابی نکنند و رعایا را زور نرسانند و با جماعت قزاونه که در حدود جام گذاشته بودند از رادکان به شترکوه حرکت...
یاین
[] (اِ) قسمی ماهی(1). (یادداشت مؤلف).
.
(فرانسوی)
(1) - Silure
یایی
(ص نسبی) یائی. بیمار و ناخوش و ناچاق. (برهان)(1).
(1) - رشیدی نویسد: «یائی. در فرهنگ جهانگیری به معنی بیمار است. منوچهری گوید :
گر چه بهوا برشد چون مرغ همیدون
ورچه بزمین درشد چون مردم یائی».
ولی بجای یائی در دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی (چ1) ص83 و چ کازیمیرسکی ص112 «مردم مائی آمده»....
یأجوج
[یَءْ] (ع ص) کسی که آتش برافروزد. (آنندراج). و رجوع به یأجوج و مأجوج شود.
یأجوج
[یَءْ] (اِخ) یأجوج یا گگ به عقیدهء برخی از مورخان ارمنی سرزمینی در ارمنستان بوده است: ارکش اول (پادشاه ارمنستان) از پدرش پیروی کرد و با اهالی پنت جنگید... در این وقت اختلالی بزرگ در گردنه های کوه قفقاز در صفحهء بلغارها پدید آمد و مردمانی زیاد به مملکت (ارمنستان)...
یأجوج و مأجوج
[یَءْ جُ مَءْ] (اِخ)نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قراءت رؤبه آجوج به مد همزه و مأجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته... (آنندراج). دو قبیله اند از خلق خدای تعالی و...