ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. سکنه 159 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان خنانان شهرستان رفسنجان در 39 کیلومتری خاور رفسنجان و 12 کیلومتری شمال شوسهء رفسنجان به کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از بخش شهداد شهرستان کرمان در 22 کیلومتری شمال خاوری شهداد و 5 کیلومتری باختر راه مالرو کشیت به خراسان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد واقع در 32 کیلومتری شمال باختری مشهد و 2 کیلومتری شمال کشف رود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 42 کیلومتری شمال باختری رود سر راه شوسهء عمومی تربت به سلامی. سکنهء آن 232 تن. آب آن از قنات، شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه بافی و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومهء شهرستان قوچان در 24 کیلومتری شمال باختری قوچان و 2 کیلومتری جنوب شوسهء قدیمی قوچان به شیروان. سکنهء آن 216 تن. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
ولی آباد
[وَ] (اِخ) دهی از دهستان کریت بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 24 کیلومتری جنوب خاوری طبس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).
ولیا
[وُلْ] (ع ن تف) مؤنث اولی. سزاوارتر. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد).
ولیاران
[وَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنهء آن 516 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
ولیان
[وَ] (اِخ) قصبه ای است جزو دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنهء آن 1793 تن است. آب آن از رودخانهء محلی و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، میوه جات مختلف و فراوان و لبنیات و عسل و شغل اهالی زراعت و...
ولیان
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد، دارای 119 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ولیان
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد، دارای 119 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ولیانکوه
[وَ] (اِخ) نام کوهی است قریب به شهر تبریز که محلهء باغ بیشه که در معنی باغ و بیشه بوده در آنجا واقع است. گویند از کثرت توقف اولیاء و فقراء به این نام معروف شده. (انجمن آرا) (آنندراج).
ولی الله
[وَ لی یُلْ لاه] (ع اِ مرکب) دوست خدا.
ولی الله
[وَ لی یُلْ لاه] (اِخ) لقب علی بن ابی طالب علیه السلام. عنوانی است علی بن ابی طالب(ع) را.
ولی اللهشاه
[وَ لی یُلْ لاه] (اِخ) هفدهمین از سلاطین بهمنی گلبرگه از 929 تا 932 ه .ق. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ولی بیک
[وَ بِ] (اِخ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنهء آن 160 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
ولیجه
[وَ جَ] (ع اِ) نهانی مرد و خاصه و برگزیدهء آن، یا معتمدعلیه آن از غیر اهل وی. (منتهی الارب). خاصه و بطانهء تو از مردم، کسی که بر او اعتماد داری از غیر اهل خود. (آنندراج) (اقرب الموارد). دوست خالص. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل). ج، ولائج....
ولیچه
[وَ چَ / چِ] (اِ) دوست خالص و برگزیده و معتمدعلیه. (از آنندراج). رجوع به ولیجه شود.
ولیح
[وَ] (ع اِ) جِ ولیحه، و آن به معنی غراره و خنور است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به ولیحه شود.