واسطی
[سِ ] (ص نسبی) منسوب به واسط یا واسط بلخ یا واسط مرزآباد و جز آن. رجوع به واسط شود.
واسطی
[سِ ] (اِخ) (ابوبکر...) رجوع به ابوبکر واسطی شود.
واسطی
[سِ ] (اِخ) احمدبن علی واسطی مکنی به ابوعبدالله منسوب به واسط مرزآباد است. وی از محدثان بود. (از لباب الانساب).
واسطی
[سِ ] (اِخ) تقی الدین بن عبدالمحسن الواسطی مکنی به ابوالفرج الانصاری متولد به سال 670 و متوفی به سال 744. او راست تریاق المحبین فی طبقات خرقه المشایخ الرفاعیین که به سال 1305 در مصر بطبع رسیده است. (از معجم المطبوعات).
واسطی
[سِ ] (اِخ) سعیدبن ابی سعید مسلم بن ثابت الواسطی محدث. وی از مردم خراسان و مقیم واسط الرقه بود. (از لباب الانساب).
واسطی
[سِ ] (اِخ) عیسی بن فاتک مکنی به ابوالنجم شاعر منسوب به واسط مرزآباد است و این شعر از اوست:
و ما علی قدره شکرت له
لکن شکری له علی قدری
لان شکری السها و انعمه ال
بدر فاین السها من البدر.(از لباب الانساب).
واسطی
[سِ ] (اِخ) قاسم بن قاسم بن عمر مکنی به ابومحمد رجوع به قاسم بن قاسم بن عمر... شود.
واسطی
[سِ ] (اِخ) محمد بن الحسین الواعظ مکنی به ابوبکر محدث. وی از ابوالقاسم اسماعیل بن الحسین السنجبستی الفرائضی روایت کرده و از ابوسعدالسمعانی حدیث شنیده است و منسوب به واسط نوقان طوس (واسط الیهود) است. (از لباب الانساب).
واسطی
[سِ ] (اِخ) محمد بن الصدیق الواسطی. محدث از واسط بلخ(1) بود و از سیف الدین هلال الاعور البلخی روایت دارد و علی بن الفضل بن الطاهر البلخی از وی روایت کند. (از لباب الانساب).
(1) - رجوع به واسط شود.
واسطی
[سِ ] (اِخ) محمد بن القاسم بن ابی البدر الملحی شمس الدین الواسطی از شعرا و واعظان است. او را موشحاتی رقیق است. به سال 744 ه . ق. برابر، 1344 م. درگذشت. (از الاعلام زرکلی چ 1).
واسطی
[سِ ] (اِخ) محمد بن زیدالواسطی مکنی به ابوعبدالله از متکلمان بزرگ و از مردم واسط و ساکن بغداد بود و در همانجا درگذشت و از آثار او «اعجاز القرآن» و «الامامه» است. وفات وی به سال 306 ه . ق. است. (از اعلام زرکلی).
واسع
[سِ] (ع ص) فراخ. ضد ضیق. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مکان واسع، جایگاه فراخ و پهناور. ضد ضیق. (از اقرب الموارد). گنجنده. وسیع. (از تاج العروس). || (اِخ) نامی از نامهای باری تعالی به معنی بسیارعطا که عطایش می گنجد هر چیز را که خواسته شود یا...
واسع
[سِ] (اِخ) ابن حبان صحابی است و در صحبت او اختلاف است کذا قال و در اللواحق آرد او واسع بن حبان بن منفذ انصاری مدنی مازنی تابعی جلیل و کثیرالرّوایه است، از ابن عمرو ابی سعید و جابربن عبدالله و عبدالله بن بدربن عاصم روایت کند. (منتهی الارب). و...
واسع الخلق
[سِ عُلْ خُ] (ع ص مرکب)واسع الذراع. خوشخو. فراخ خو. (منتهی الارب).
واسع الذراع
[سِ عُذْ ذِ] (ع ص مرکب)واسع الخلق. واسع الذرع. فراخ خو. (منتهی الارب). خوش خلق.
واسع الذرع
[سِ عُذْ ذَ] (ع ص مرکب)واسع الذراع. واسع الخلق. (منتهی الارب). مرد خوش خلق. فراخ خو. فراخ سیرت.
واسع المغفره
[سِ عُلْ مَ فِ رَ] (ع ص مرکب) آمرزنده. گشاده آمرزش. که آمرزشی عام دارد. || از صفات ایزد تعالی. (یادداشت مؤلف). || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (از یادداشت مؤلف).
واسعه
[سِ عَ] (ع ص) مؤنث واسع. رجوع به واسع شود.
واسق
[سِ] (ع ص) ناقهء بارگرفته و آبستن شده. ج، وِساق، مَواسِق، مواسیق برخلاف قیاس. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه واسق؛ شترمادهء باردار. حامل. ج، واسقات و وساق، و برخلاف قیاس مواسق و مواسیق نیز آمده است. (از اقرب الموارد).
واسقود و غامه
[دُ مَ] (اِخ) تلفظ ترکی واسکو دو گاما. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و واسکو دو گاما شود.