وازنیچ
(اِ) ریسمانی را گویند که در ایام جشن و عیدها از جائی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف واذپیچ و باذپیچ است. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). رجوع به وازنیج، بادپیچ، ارجوحه، وازپیچ، کاز، چنچولی شود.
وازوار
(اِخ) از دهات کجور است. (مازندران و استراباد ص147).
وازواز
[وازْ] (ص مرکب، ق مرکب)بازباز. با فاصله. مجزی.
- وازواز راه رفتن؛ هنگام رفتن پایها را دور از یکدیگر نهادن. گشاد گشاد رفتن.
وازواز
(اِخ) یاقوت از احمدبن محمد همدانی آرد که آن موضعی است به نهاوند و افسانه ای برای آن ذکر کرده است. رجوع به معجم البلدان ذیل وازواز شود.
واز و ولنگ
[زُ وِ لَ] (ص مرکب) گشاده. ولنگ و واز. متشتت و پراکنده. غیر متصل به هم. رجوع به ولنگ و واز شود.
وازه کرود
[زَ ؟] (اِخ) ناحیه ای است در قم که دارای چهل و شش ده بوده است. (تاریخ قم ص 58).
وازه کوه
[زَ] (اِخ) ناحیه ای است در مازندران نزدیک رستمدار و حوالی آن. (ترجمهء مازندران و استراباد رابینو ص 176).
وازیج
(اِ) رشتهء انگور. (یادداشت مؤلف). || شاخهء درخت رز. || هر چیزی که با آن خوشهء انگور را آویزان می کنند. || جائی که به آن خوشهء انگور را می آویزند. (ناظم الاطباء). || چفته. (یادداشت مؤلف). تکیه گاه درخت رز. || جوانهء درخت رز. || جائی که از آن...
وازیچه
[چِ] (اِخ) دهکده ای است از دهستان ماربین بخش سدهء شهرستان اصفهان واقع در هفت هزارگزی جنوب سده و سه هزارگزی راه شوسهء نجف آباد به اصفهان این دهکده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 163 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
وازیخ
(ص) گرم و سوزان. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس).
وازیدن
[دَ] (مص) بیان کردن حالت و چگونگی سلامتی را. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس).
وازیره
[رَ / رِ] (اِ) وقت و هنگام. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). در مآخذ دیگری یافت نشد.
وازیک
(اِخ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10 هزارگزی شمال آمل واقع شده است. در جلگه قرار دارد. ناحیه ای است معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد. از آب رودخانهء هراز مشروب میشود محصول آنجا برنج و کنف و صیفی و نیشکر و...
وازیمال
(اِخ) دهی است از دهستان گیلخواران در بخش مرکزی شهرستان شاهی در 10 هزارگزی جنوب غربی جویبار. کنار راه شوسهء جویبار به شاهی واقع است. محل آن جلگه است و هوای آن معتدل و مرطوب است و 85 تن سکنه دارد. از آب رودخانهء تالار مشروب میشود. محصول آنجا برنج،...
وازینج
(اِ) بانگ و بانگ هی هی جهت راندن حیوانات. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). در مآخذ دیگری دیده نشد.
وازینج
[نَ] (اِ) الاکلنگ و آن چوبی است که میان آن را بر بلندی استوار کنند و دو کودک بر دو سر چوب نشینند، چوب گاهی از یکسو بالا رود و گاه از سوی دیگر. (از یادداشتهای مؤلف).
وازین طسوج
[طَ] (اِخ) (به تشدید سین در عربی و تخفیف آن در فارسی) ناحیه ای است از نواحی جهرود قم که خود شامل این نواحی است: خورجه، وارود، جویکان، جرودان، شهراب، جونک، سکدز، واجان، جرکان، راجان، نصرآباد، جعفرآباد، موسی آباد، عامرآباد. (تاریخ قم ص 119).
وازیوار
[زی] (اِخ) دهی است از دهستان علوی کلا که جزء بخش مرکزی شهرستان نوشهر مازندران است. در 5 هزارگزی مغرب المده و در کنار راه شوسه المده به نوشهر واقع است، محل آن جلگه است و ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 80 تن سکنه. و از آب رودخانهء...
واژ
(اِ) به معنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبردست از پادشاه زیردست میگیرد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به باژ شود.
واژ
(ص) سرنگون. معکوس. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). باز. رجوع به باز شود.