وادی نیشابور
[یِ نَ] (اِخ) یکی از سه جلگهء مهم پارت که بین رشته کوه جغتای و میرابی قرار دارد. دو جلگهء دیگر وادی مشهد و وادی میان آباد است. صفحه ای که ذکرش گذشت از کوهستانهایی در شمال و جلگه هایی در جنوب بدین ترتیب ترکیب یافته: اولا سه رشته کوه...
وادی نیغرو
[یِ] (اِخ)(1) یا وادی نیگرو. رودی است در اندلس. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 462).
(1) - Negro.
وادی نیگرو
[یِ] (اِخ) وادی نیغرو. رودی است در اندلس. و رجوع به وادی نیغرو شود.
وادی وردان
[یِ وَ] (اِخ) نام موضعی است. (از معجم البلدان ذیل وردان). رجوع به معجم البلدان شود.
وادی هبیب
[یِ هُ بَ] (اِخ) در مغرب واقع شده است و منسوب به هبیب بن مغفل صحابی است. (از معجم البلدان).
وادی هرات
[یِ هَ] (اِخ) ناحیه ای که سیستان در جنوب آن واقع است. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2189).
وادی هیجار
[یِ] (اِخ) رودی است در اندلس که به نهر ابره(1) میریزد. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 114).
(1) - Ebro.
وادی یاش
[یِ] (اِخ)(1) یا وادیش. وادی ایاش. شهری است در اسپانیا. (نخبه الدهر الدمشقی). رجوع به وادی اش و وادیش و وادی ایاش شود.
(1) - Guadix.
وادی یانه
[یِ نَ] (اِخ)(1) رود بزرگی است در شبه جزیرهء ایبری که از اسپانیا و پرتقال عبور میکند و به اقیانوس اطلس میریزد و 820 هزار گز طول دارد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 29).
(1) - Guadiana.
وادی یانه
[یِ نَ] (اِخ)(1) رود دیگری است در اسپانیا که به وادی یانه کوچک مشهور است که از شلیرالثلج(2) و شهر وادی آش(3) در جنوب اسپانیا میگذرد و در جانب چپ وادی الکبیر جریان دارد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 29).
(1) - Guadiana.
(2) - Nevada.
(3) - Guadis.
وادی یکلا
[یَ] (اِخ) از نواحی صنعا در یمن است. (از معجم البلدان).
وادی یلیل
[یِ یَلْ یَ] (اِخ) نهری است در عربستان که به دریا میریزد و بین بدر و عقنقل واقع است. (از معجم البلدان در ذیل یلیل).
وادیین
[یَ] (اِخ) (اِل...) یاقوت گوید: این کلمه را به این صورت دیده ام ولی صحیح آن الوادیان است مگر آن را مانند «اندرین» و «نصیبین» بدانیم. و آن شهری است از کوههای سراه نزدیک شهرهای لوط. و قصد مجنون در این بیت همین شهر است :
احب هبوط الوادیین و اننی
لمستهزء...
وادیینی
[یَی] (ص نسبی) منسوب است به وادیین که شهری است در کوههای سراه و نزدیک شهرهای قوم لوط بوده است. (از انساب سمعانی ورق 575).
وادیینی
[یَی] (اِخ) ابوبکر محمد بن موسی بن محمد بن المثنی الوادیینی از محدثان بود وی از ابوالعباس حمیدبن نفیح بن ابراهیم البلدی روایت کرده که او هم از ابوبکر احمدبن محمد بن عبدوس النسوی الحافظ روایت کرده است. (از لباب الانساب).
واذارنگ
[رَ] (اِ) بادارنگ. بادرنگ. (ناظم الاطباء). نوعی ترنج باشد. (یادداشت مؤلف). وادارنگ. رجوع به بادرنگ و وادرنگ شود.
واذاری
(ص نسبی) منسوب به واذار از دهکده های اصفهان. (از لباب الانساب).
واذاری
(اِخ) محسن بن ابراهیم بن احمد الواذاری مکنی به ابوالعلاء منسوب به واذار از دهکده های اصفهان وی محدث بود و ابوعلی الحسن بن عمر بن یونس الحافظ از وی روایت دارد و پس از سال 400 ه .ق. وفات یافت. (از لباب الانساب).
واذانی
[] (اِخ)(1) رجوع به واذنانی شود.
(1) - در لباب الانساب واذنانی آمده و صحیح واذنانی است.
واذر
[ذِ] (ع ص) گذارنده. (آنندراج). آن که می گذارد و ترک میکند. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد در ذیل وذر آمده است که در عربی بجای واذر تارک به کار میبرند و «واذر» استعمالی ندارد.