واداد

(مص مرکب مرخم، اِمص مرکب)برگشتن. (آنندراج) :
زاهد ار منعت کند از عاشقی
گو طریق عشق را واداد نیست.
اسیری لاهیجی (از آنندراج).
کی بهره برد ز عاشقانت
زاهد که کند ز عشق واداد.
اسیری لاهیجی (از آنندراج).
این شاهد برای معنی برگشتن مناسب نیست بلکه کلمهء واداد در این بیت به معنی منع است، چنانکه این...


وادادن

[دَ] (مص مرکب) بازدادن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). پس دادن. دوباره دادن. (ناظم الاطباء). رد کردن :
آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه
از نبات و ورد و از برگ و گیاه.مولوی.
خار در پا شد چنین دشوار یاب
خار در دل چون بود واده جواب.مولوی.
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فروخوانی معظم جوهرا.
مولوی (مثنوی...


وادار

(اِمص مرکب) برانگیختن. بر کاری داشتن. تشویق. || بازایستاده شدن است از رفتار. (آنندراج از فرهنگ ترکتازان). || بازداشت. منع. نهی. || حفظ. (ناظم الاطباء).


وادار کردن

[کَ دَ] (مص مرکب)واداشتن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مجبور کردن. ناگزیر کردن. ناچار کردن. الزام. (یادداشت مؤلف). رجوع به واداشتن و الزام شود. || ترغیب کردن. تحریک کردن برانگیختن. رجوع به کلمه های مزبور شود. || نگاه داشتن. (ناظم الاطباء). || ایستاده کردن کاروانیان است چارپایان خود را در میان...


وادارنگ

(1) [رَ] (اِ) بادرنگ. بالنگ. (ناظم الاطباء). ترنج را گویند و آن میوه ای است معروف که پوست آن را مربا سازند. (برهان) (آنندراج).
(1) - گویا تحریف وادرنگ، و آن صورتی است از بادرنگ.


واداشتن

[تَ] (مص مرکب) ناگزیر کردن کسی را بر کاری. (از آنندراج). وادار کردن. مجبور کردن. بداشتن. کُنانیدن. (یادداشت مؤلف) : بیعت کردم به سید خود و مولای خود... امام قائم بامرالله... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی... در حالی که به حال خودم بودم...


واداشته

[تَ / تِ] (ن مف مرکب)محبوس. زندانی. بازداشته. توقیف شده. || برانگیخته. وادار شده. و رجوع به واداشتن شود.


وادان

(اِخ) دهی است از دهستان جمع آبرود جزء بخش مرکزی شهرستان دماوند که در 17 هزارگزی جنوب دماوند و یک هزارگزی غربی راه فرعی دماوند به گیلان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر که سکنهء آن 600 تن و مذهب اهالی آن شیعه است از سرچشمهء رود جمع آبرود...


وادانستن

[نِ تَ] (مص مرکب)بازدانستن. بازشناختن. تشخیص دادن. تمیز کردن :
گر بضاعت دار شرعی سود بشناس از زیان
ور عروس آرای فرعی خلعه وادان از کفن.
اثیرالدین اخسیکتی.


وادخ

[دِ] (اِ) جوانهء درخت رز که شاخهء انگور از آن برمی آید. (ناظم الاطباء).


وادریافتن

[دَرْ تَ] (مص مرکب) جبران کردن. تدارک. تلافی. (دهار). || دوباره دریافتن. مجدداً دریافتن.


وادس

[دِ] (ع ص) گیاه نخست برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد آمده است: گیاهی که روی زمین را بپوشاند. و معنی گیاه نخست برآمده را در ذیل «وِداس» بدینسان آورده است: هر آن گیاه که روی زمین را بپوشاند و شاخه های آن هنوز منشعب نشده...


وادشت

[دَ] (اِخ) دهی است از بخش خوان شهرستان گلپایگان واقع در 7000 گزی جنوب خاوری خوانسار و 6000 گزی خاور راه شوسهء خوانسار به اصفهان نقطه ای است کوهستانی، سردسیر که 626 تن سکنه دارد، با آب قنات مشروب میشود و محصول آن غلات، تنباکو و لبنیات و شغل ساکنان...


وادع

[دِ] (ع ص) ساکن. (تاج العروس) (اقرب الموارد). آرمیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مستقر. مانده. (از اقرب الموارد). || مطمئن. (از اقرب الموارد). || تن آسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || آسان. نال الملک وادعاً؛ یعنی به دست آورد ملک را بی تحمل مشقتی. (از اقرب الموارد).


وادع

[دِ] (اِخ) ابن اسود راسی محدث است. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس این کلمه را «وداع بن الاسودالراسبی» ضبط کرده است واصح بنظر میرسد. رجوع به وادع بن الاسود الراسبی شود.


وادع

[دِ] (اِخ) ابن سلیمان مکنی به ابومسلم و متوفی به سال 489 ه . ق. (مطابق 1096 م.) قاضی معره النعمان بود که در زمان خود بر امور آن ناحیه استیلا داشت. این اثیر دربارهء وی گفته است: وی از لحاظ همت و دانش مرد عصر خویش بود. او در...


وادع

[دِ] (اِخ) ابن عبدالله معری برادرزادهء ابوالعلاء بود. (منتهی الارب). قاضی ابومسلم وادع بن عبدالله المعری برادرزادهء ابوالعلاء مشهور بود. (از تاج العروس).


وادعه

[دِ عَ] (اِخ) پدر قبیله ای است.


وادعه

[دِ عَ] (اِخ) حیی است به یمن و روستایی در آن. (منتهی الارب). این نام در تاج العروس «وداعه مخلاف بالیمن» ضبط شده و اصح بنظر میرسد. رجوع به وداعه شود.


وادعه

[دِ عَ] (اِخ) ابن ابی زید از صحابیان است. (منتهی الارب). در تاج العروس «وداعه بن ابی زید» ضبط شده و اصح بنظر میرسد. رجوع به وداعه بن ابی زید شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.