وادعه

[دِ عَ] (اِخ) ابن جزام یا حرام از صحابیان است. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس این کلمه را «وداعه بن جذام» و «وداعه بن حرام» ضبط کرده است و اصح بنظر میرسد. رجوع به وداعه بن جذام شود.


وادعه

[دِ عَ] (اِخ) یا وداعه بن (بروایت جمهره النسب ابن کلبی) عمروبن عامربن ناسج بن رافع بن مالک ذی بارق بن مالک بن جشم پدر قبیله ای است از جشم بن حاشدبن حزان بن نوف بن همدان و از آن قبیله است. الاجدع بن مالک بن امیه بن الوداعی بن...


وادعی

[دِ عی ی] (ص نسبی) منسوب به وادعه بن عمروبن عامربن ناشج بن رافع بن مالک حاشدبن جشم بن خیوان(1)بن نوف بن همدان که قبیله ای است از همدان و گروهی به آن منسوبند و از آن جمله اند: ابوحصین مسروق بن الاجدع الهمدانی وادعی از اهل کوفه. محمد بن...


وادق

[دِ] (ع ص) تیز از شمشیر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). شمشیر تیز و برّان. هر تیغ تیزی. (ناظم الاطباء). || انه لوادق السنه؛ یعنی وی پرخواب است در هر جایگاه. (از اقرب الموارد).


وادک

[دِ] (ع ص) فربه. پیه ناک. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه. سمین. (از اقرب الموارد) (تاج العروس).


وادک

[دِ] (اِخ) نام مردی. (منتهی الارب). از اعلام است. (ناظم الاطباء). در تاج العروس وداک ابن ثمیل مازنی است و صحیح ضبط تاج العروس است. رجوع به وداک شود.


وادنگ

[دَ] (اِ) نکول. انکار پس از اقرار. دبه. در تداول عوام دبه و واقول. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دبه شود.


وادنگ آوردن

[دَ وَ دَ] (مص مرکب)نکول کردن. واقول آوردن. دبه آوردن. دبه درآوردن. وادنگ درآوردن. وادنگ کردن. (یادداشت مؤلف). دبه کردن. جر زدن. رجوع به دبه درآوردن شود.


وادنگ درآوردن

[دَ دَ وَ دَ] (مص مرکب) رجوع به وادنگ آوردن و دبه کردن و دبه آوردن شود.


وادنگ کردن

[دَ کَ دَ] (مص مرکب) از گفته برگشتن. دبه کردن. دبه درآوردن. وادنگ آوردن. وادنگ درآوردن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دبه کردن و وادنگ آوردن و وادنگ درآوردن شود.


وادنه آ

[نِ] (اِخ)(1) نام جلگه ای بوده است در کنار دریای شمالی صفحات ماوراء قفقاز(2)که گرگوار(3) مبلّغ ارمنی دین مسیح را در زمان سان سان پادشاه اشکانی ماساژت بدم اسب وحشی بستند و در آن جلگه رها کردند تا هلاک شد. (از تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 3 ص...


وادوختن

[تَ] (مص مرکب) با هم دوختن. (ناظم الاطباء). بازدوختن. بهم دوختن.


وادوسانیدن

[دَ] (مص مرکب)چسبانیدن. دوسانیدن. الزاق. (زوزنی). الصاق. متصل کردن دو چیز به یکدیگر: الملاحمه؛ چیزی به چیزی وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود.


وادوسیدن

[دَ] (مص مرکب) چسبیدن و ملصق گشتن. (ناظم الاطباء): صیک؛ وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی): الاسحاق؛ پستان به شکم وادوسیدن از بی شیری. (مجمل اللغه). ضبوء؛ به زمین وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی).


وادوسیده

[دَ / دِ] (ن مف) چسبیده. ملصق شده: صمعاء؛ گوش به سر وادوسیده. (السامی فی الاسامی).


واده

[دَ / دِ] (اِ) اصل و بنا و مادهء هر چیز باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || خروشیدن از خودستایی. (برهان) (آنندراج). خروش در خودستایی. (ناظم الاطباء).


وادی

(ع ص) سائل. جاری. روان. صاحب اقرب الموارد در ذیل وَدْی آرد: وَدی الشی ءُ، سال و منه اشتقاق الوادی لان الماء یجری و یسیل کما فی المغرب و المصباح. || (اِ) گشادگی میان کوهها یا تپه ها یا بیشه ها که راهی است سیل را. دره. (از اقرب الموارد)...


وادی

[دی ی] (ص نسبی) منسوب به وادی القری(1) از شهرهای قدیمی حجاز در نزدیک شام که گروهی به آن منسوبند. (لباب الانساب ص 254 ج 3).
(1) - در انساب سمعانی ورق 575 ب به غلط «وادی القوی» آمده است.


وادی

(اِخ) علی الوادی مکنی به ابوالمعارک از محدثان بود و از مردی که وی از مقداد روایت دارد، روایت کرده است. و عیاش بن عباس القتبانی(1) از وی روایت کرده است. (از لباب الانساب ص 255 ج 3) (انساب سمعانی ورق 575 ب).
(1) - در اصل العتبانی است.


وادی

(اِخ) عمر بن داودبن زاذان غلام عثمان بن عفان که معروف به عمر بن الوادی المغنی و از مهندسان روزگار ولیدبن یزیدبن عبدالملک بود. (معجم البلدان).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.