واچک

[چَ] (اِ) به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با «واج» همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و...


واچک

[چَ] (اِخ) یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوا بسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه...


واچه

[چِ] (اِخ) پسر ارتاوازد سردار ارمنی در عهد خسرو دوم پادشاه ارمنستان بود. وی از نژاد مامی گونیان بود. پس از مدتی غیبت و مسافرت به یونان هنگامی که ارمنستان دستخوش حملهء سان سان پادشاه ماساژت ها که از اشکانیان ماوراء قفقاز است گردیده بود کشور را نجات داد. شرح...


واچیدن

[دَ] (مص مرکب) به دست برچیدن چیزی را. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیده ها را برچیدن. چیده ها را جمع کردن. اشیاء منبسط و چیده را جمع کردن. || دانه به منقار چیدن مرغ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || از هم باز کردن چیزی که با میل چیده و بافته...


واچیده

[دَ / دِ] (ن مف مرکب) پخش شده پس از چیدن و مرتب شدن. به هم خورده پس از آنکه چیده شده باشد.


واح

(ع اِ) واحه. ج، واحات. سرزمین آبادی که در وسط ریگزار قرار دارد و لفظی است که منقول از لغت مصری است. (از المنجد). واحد واحات بر غیرقیاس. معنی آن را ندانم و گمان نکنم جز آنکه قبطی باشد. (از معجم البلدان). رجوع به واحه و واحات شود.


واحات

(ع اِ) جِ واح است برخلاف قیاس و این کلمه قبطی است. رجوع به واح و واحه شود.


واحات

(اِخ) سه ناحیه است در مغرب مصر و بر جانب غربی الصعید و این سه واح را واح الاول، واح الثانی و واح الثالث نامند. (از معجم البلدان). رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.


واح الاول

[حُلْ اَوْ وَ] (اِخ) یکی از واحات سه گانهء مصر است که در آن سوی کوه غربی و در برابر الفیوم واقع شده، و به طرف اسوان کشیده میشود. این ناحیه جای آبادی است که دارای نخلستانها و دههای خوبیست و در آن خرمای نیکوئی به عمل می آید که...


واح الثالث

[حُثْ ثا لِ] (اِخ) سومین ناحیه از واحات سه گانهء مصر است که پس از واح الثانی قرار دارد و سنتریه نامیده میشود (با سین مهمله) و در آن درختان خرما و آبهای فراوان موجود است. طعم برخی از آن آبها ترش است، و آبهای دیگر برای اهالی آنجا ناگوار...


واح الثانی

[حُثْ ثا] (اِخ) دومین ناحیه از واحات سه گانهء مصر است که پس از واح الاول قرار دارد و از حیث عمران و آبادی نازلتر از واح الاول است و پس از آن کوهی واقع شده که در آن سوی آن واح الثالث قرار دارد. رجوع به واحات و واح...


واحد

[حِ] (ع عدد، اِ) یک. نخستین عدد. هو اول عدد الحساب. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). احد. ج، واحدون :
همی گویی که بر معلول خود علت بود سابق
چنان چون بر عدد واحد و یا بر کل خود اجزا.
ناصرخسرو.


واحد

[حِ] (ع ص، اِ) یگانه. یکتا: فلان واحد دهره؛ فلان یگانهء روزگار است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی همتا: فلان واحدالاحدین؛ یعنی فلانی بی همتاست و این کلمه را در نهایت مدح آرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). بی نظیر. فرد. تنها. بی شریک. (یادداشت مؤلف). رجوع به یکتا شود :
هیولا...


واحد

[حِ] (ع اِ)(1) مقدار معینی از هر چیز که برای اندازه گیری کمیت ها به کار میرود مانند متر که واحد طول است و کیلوگرم که واحد جرم و وزن است. یکه. (از واژه های فرهنگستان). برای واحدهای فیزیکی سه دستگاه هست، یکی دستگاه(2) C. G. S که سه واحد...


واحد

[حِ] (اِخ) کوهی است متعلق به بنی کلب که عمروبن العداء الاجداری دربارهء آن شعری گفته است. (از معجم البلدان).


واحد

[حِ] (اِخ) (میرزا شاه تقی...) از شعرا و اجلهء سادات و نقبای آن دیار (اصفهان) است و مدتی به تمشیت امور شرعی گیلان و مشهد مقدس رضوی مشغول و در آن شغل به کم طمعی و احقاق حق مشهور بوده است و این اشعار از اوست:
ای نور دیده رفتی و...


واحداً

[حِ دَنْ] (ع ق) تنها. منفرداً. جدا. (ناظم الاطباء).


واحد اختلاف پتانسیل

[حِ دِ اِ تِ فِ پُ یِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)(1) واحد اختلاف پتانسیل الکتریکی یا نیروی الکتروموتوری، ولت(2) است که از واحدهای الکتریکی میباشد. رجوع به ولت شود.
و اجزای آن که در حکم واحدهای جداگـانه ای میباشند عبارتند از: میلی ولت(3)که 1میکروولت(4) که1
.
(فرانسوی)
(1) - Difference de potentiel
(2) - Volt....


واحد ارتشی

[حِ دِ اَ تِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) واحد نظامی. دسته ای از سربازان که تحت فرماندهی رئیسی باشند. کوچکترین واحد ارتشی جوخه است بنابراین گردان، هنگ، واحد تانک و واحد زره پوش همه واحدهای ارتشی به شمار میروند.


واحد اکبر

[حِ دِ اَ بَ] (اِخ) از القاب خدای تعالی :
بشکر بود بسی سال تا خلاصی یافت
به امر خالق بیچون واحد اکبر.ناصرخسرو.
رجوع به واحد و الله و خدا شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.