همایونک افشاری
[هُ نَ کِ اَ] (اِخ) از توابع قزوین و دارای معدن زغال سنگ و مس است. (یادداشت مؤلف).
همایون کردن
[هُ کَ دَ] (مص مرکب)مبارکباد دادن. (آنندراج از غوامض سخن). رجوع به همایون کنان شود.
همایون کش
[هُ کُ] (اِخ) دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج5).
همایون کن
[هُ کُ] (نف مرکب) آنکه سبب شکوه و فرّ چیزی باشد :
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرودآمد از تاجگاه سریر.نظامی.
همایون کنان
[هُ کُ] (نف مرکب، ق مرکب) در حال مبارک باد گفتن :
رسولان رسیدند با ساو و باج
همایون کنان شاه را تخت و تاج.نظامی.
رجوع به همایون کردن شود.
همایون گاه
[هُ] (اِ مرکب) دارالملک. پای تخت شاهان. (برهان).
همایون میرزا
[هُ] (اِخ) رجوع به همایونشاه شود.
همایون ناصرالدین
[هُ صِ رُدْ دی](اِخ) رجوع به همایونشاه شود.
همایون نظر
[هُ نَ ظَ] (ص مرکب) دارای نظر مبارک و خجسته، یا بلندنظر. آنکه از منظری بلند، نظر افکند :
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر.حافظ.
همایون وند
[هُ وَ] (اِخ) ایل کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص70).
همایونی
[هُ] (ص نسبی) بلندمرتبه. والامقام. عالی. || از القاب خاص شاه در سلسلهء پهلوی.
همایی
[هُ] (ص نسبی) منسوب به همای. بلندپایه. همایون. همایونی. || (حامص) همای بودن. بلندپروازی. آزادی و آزادگی :
جغد به دور تو همایی کند
سر که رسد پیش تو پایی کند.نظامی.
همایی
[هُ] (اِخ) معلوم نیست که مولدش کجاست. اکثر عمر خود را در عراق گذراند. یک بار به خراسان سفر کرد. مردی کم سخن بود و این مطلع از اوست:
جانا منم ز دست فراق تو مرده ای
خون در تنم نمانده چو نار فشرده ای.
(از مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی ص120 از...
همایی
[هُ] (اِخ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 115 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج6).
همایی
[هُ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار که تابستانی گرم و آبهایی تلخ و شور دارد. به علت دوری از مرکز شهر اغلب کمینگاه سارقان است. آبادیها در میان تپه ماهورها واقع شده است. تعداد قراء آن 23 و سکنهء آن 8950 تن است. زراعت قابل ملاحظه...
همایی
[هُ] (اِخ) ده مرکزی دهستان همایی بخش ششتمد شهرستان سبزوار دارای 357 تن سکنه. محصول عمده اش پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).
همایی
[هُ] (اِخ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه که 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).
همایی
[هُ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش بروجن شهرستان شهرکرد که دارای 29 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج10).
همایین
[هَ] (ع اِ) جِ همیان. (منتهی الارب). رجوع به همیان شود.
هم ء
[هَمْءْ] (ع مص) دریدن جامه را و کهنه کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).