احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اسماعیل بن ابراهیم طباطبا. رجوع به ابن طباطبا شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اسماعیل بن صباح. رجوع به احمد ابوطاهر سفیانی ابن محمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اسماعیل بن محمد بن جعفر الصادق. دهمین امام اسماعیلیه است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اسماعیل بن یونس المرادی النحاس النحوی المصری مکنی به ابوجعفر. یکی از فضلاء زمان خویش است و او را تصانیف سودمند است از جمله: تفسیر قرآن کریم. کتاب اعراب القرآن. کتاب الناسخ و المنسوخ. کتابی در نحوتفاحه. کتابی در اشتقاق و تفسیر ابیات سیبویه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اسماعیل بازی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن اقبال ملقب بشیخ الفقیه. وی کتاب السراج الوهاج ابوبکربن علی را تجرید کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن بشربن سعد المرثدی ابوالعباس. خطیب ذکر او آورده و گوید: کنیت او ابوعلی است و وفات وی بصفر سال 286 ه . ق. بوده است و ابن بنت الفریابی گفته است که وفات او به 284 ه . ق. است و از علی بن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن بطنج اشعری. متکلم و محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن البغوی الهروی. مکنی به ابوالحسین نوری. از مشاهیر طبقهء عرفا و معارف اهل حال است بزهد و تقوی معروف و بلسان خوش موصوف بوده جد وی از اهالی بغشور است که شهری بوده در مابین هرات و مرو پدرش از آن شهر به بغداد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن امحمدبن بکر. رجوع به ابورؤوف احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن بلال المرسی. یکی از علماء نحو. او به سال 460 ه . ق. غریب المصنف ابوعبید را شرح کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن بنت الشافعی. او صحیح الخط و متقن الضبط و از اهل ادب است و خط و ضبط او معتمد باشد و من از خط او جز کتاب تفسیر القرآن ابن جریر طبری را ندیدم و در آخر آن کتاب نوشته است: و کتبه احمدبن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ثوابه بن خالد الکاتب. مکنی به ابوالعباس. محمد بن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمد بن ثوابه بن یونس ابوالعباس کاتب است. این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ایشان لبابه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جباره شهاب الدین مقدسی. او راست: شرح حرزالامانی در قراآت. وفات وی به سال 728 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جریر ملقب به شیخ الاسلام معین الدین و مکنی به ابونصر و معروف به احمد جام و شیخ اهل عرفان. مولد وی به سال 441 ه . ق. و وفات در 536 بود. هدایت در مجمع الفصحاء (ج1 ص67) آرد: احمد جامی و هو...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفر. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص276).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن ابی البقا هبه الله بن نما الحلی الربعی مدعو بنظام برادر جعفربن نجیب الدین و او پدرفقیه صالح جلال الدین ابومحمد حسن بن نما الحلی است. (روضات ص146 س4).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن ثوابه. مکنی به ابوعبدالله. یکی از بلغاء فهماء. و تنی از ارباب اتساع در علم بلاغت. وی تا گاه مرگ تولیت دیوان رسائل داشت و پس از وی شغل او به أبواسحاق صابی دادند. ابوالحسین علی بن هشام کاتب گوید که از ابوالحسن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن حمدان فقیه حنفی معروف بقدوری. رجوع به ابوالحسین قدوری... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن مختار الواسطی النحوی العدل. مکنی به ابوعلی. برادرزادهء ابوالفتح محمد بن محمد بن جعفربن مختار نحوی. وفات وی پس از سال 500 ه . ق. بود و او را بواسط بازماندگان است. وی نحو از ابوغالب بن بشران فرا گرفت. و منزل او...
