احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم السلفی اصفهانی.ملقب بصدرالدین رجوع به احمدبن محمد بن ابراهیم بن سلفهء انصاری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی الاشعث الفارسی رجوع به احمدبن محمد بن محمد بن ابی الاشعث ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی الاصبغ. رجوع به ابن ابی الاصبغ ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی بکر. او راست: غرائب المسالک.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی بکربن محمد شیرازی کازرونی ملقب بفخرالدین. او راست: کتاب هادی المسترشدین شرح اربعین نووی و شرح مختصری بر عقیلهء اتراب القصائد تألیف قاسم بن فیرهءشاطبی که بسال 798 ه . ق. باتمام رسانید و شرحی مختصر بر قصیدهء برده و نیز شرحی مفصل...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی بکر حنفی. او راست: مجمع الفتاوی و خزانه الفتاوی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی بکر خطیب قسطلانی شافعی مکنی به ابوالعباس. او راست: اللاَلی السنیه و لوامع الانوار. و فتح الدانی و لطائف الاشارات بفنون القراآت که کتابی است عظیم النفع و مسالک الحنفاء الی مشارع الصلوه علی النبی علیه الصلوه والسلام المصطفی وفات به سال 923...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی الذیال. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص106).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی سهل الحلوانی. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص264 و 267 و 273 و 298 و 306).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی عبید العبدی الهروی القاشانی مکنی به ابوعبید یکی از اکابر علماء و افاخر ادبا. سیوطی ذکر او در طبقات النحاه آورده است و گوید او شاگرد ربیع بن سلیمان و نفطویه و ابن السراج است و درک صحبت ابن درید نیز کرده بود...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی. مکنی به ابوجعفر پیش از سال 260 ه . ق. وفات یافت. و او را دو پسر بود یکی موسوم به موسی و مکنی به ابوعیسی و دیگر مکنی به ابوموسی و آن دو از عم پدرشان...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی نصر بزنطی. رجوع به بزنطی احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی الورد مکنی به ابوالحسن. برادر محمد بن محمد بن عیسی بن عبدالرحمان بن عبدالصمد. ابوالفرج جوزی در صفه الصفوه (ج2 ص223) آرد که از جعفربن محمد روایت است که گفت: احمدبن ابی الورد ولی خدا بود چون بر جاهش می افزود تواضع وی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابی الوفا. رجوع به ابن ابی الوفا شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد. رجوع به ابوسعید مالینی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد. رجوع به علاءالدولهء سمنانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد. مکنی به ابوحامد و کنیت محمد ابوطاهر است. رجوع به ابوحامد اسفراینی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمدبن ابراهیم باجوری شافعی ملقب به شهاب. او راست: شرح جامع المختصرات تألیف احمدبن عمر بن احمد. وفات وی به سال 820 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمدبن ابراهیم المیدانی النیشابوری. مکنی به ابوالفضل. عبدالغافر گوید: میدان محله ای از نیشابور است که احمد بدانجا ساکن بود و از این رو به میدانی معروف شد و او ادیبی فاضل و عالمی نحوی و لغوی بود و چنانکه عبدالغافربن اسماعیل الفارسی در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمدبن ابی الاشعث. رجوع به ابن ابی الاشعث ابوجعفر احمد ... شود.
