ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) تمیمی. او درک صحبت جابربن زید کرد. و غالب بن سفیان از او روایت کند.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) حفص السراج. محدث است.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) سالم بن عبدالله هروی. رجوع به سالم... شود.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) سرّاج. او از حسن و از او موسی بن اسماعیل روایت کند.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) سعیدالدین خیثم. محدث است.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) شبیب بن شیبه المنقری. محدث است.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) عبدالله بن سنجره. محدث است و مجاهد از او روایت کند.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) عبدالله بن عمروبن ابی الحجاج. محدث است و از عبدالوارث روایت کند.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) عون. محدث است.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) فقیه بالکی. از مردم قریهء بالک.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) قطیعی. اسماعیل بن ابراهیم بن معمر. محدث است.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) الکوفی صاحب بن مسعود. نام او عبدالله بن سنجره و محدث است. رجوع به ابومعمر عبدالله بن سنجره شود.
ابومعمر
[اَ مُ عَمْ مَ / مَ مَ] (اِخ) یحیی بن محمد طباطبائی. رجوع به یحیی... شود.
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) محدث است. او از ابن سیرین و از او مسعده روایت کند.
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) محدث است. او از ابن عمر و جابربن زید و ابن الزبیر و ابی العالیه و انس روایت کرده و از او معتمربن سلیمان حدیث کند.
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) محدث است و ابن المبارک از او روایت کند.
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) عبدالواحدبن موسی. محدث است.
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) غفاری. یکی از بطالین معروف و بنام او کتابی کرده اند. (ابن الندیم).
ابومعن
[اَ مَ] (اِخ) محمد بن معن بن نضله بن عمرو. محدث است.
ابومعیط
[اَ مُ عَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)یکی از کنای عرب است و از جمله کنیت ابان پدر عُقبه.
