ابومعارک
[اَ ؟ رِ] (اِخ) علی الودانی. از روات است.
ابومعافا
[اَ ؟] (ع اِ مرکب) کامخ. (المرصع).
ابومعان
[اَ ؟] (اِخ) ابن سیربن. از روات است و عماربن سیف از او روایت کند.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) الاسود. یکی از زهاد. نام او یمان و نزیل طرطوس است. احمدبن ودیع گوید که ابومعاویه میگفت یاران من همه بهتر از من اند گفتند این چگونه باشد؟ گفت همهء آنان مرا بر نفس خویش فضیلت نهند و آنکه مرا بر خود تفضیل نهد او بهتر...
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) الضریر. او راست: جزئی در حدیث.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) العیشی. رجوع به یزیدبن زریع ابومعاویه... شود.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) حسان بن نوح. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) سفیان بن حبیب محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) سلمی. هشیم بن بشیربن ابی خازم از موالی بنی سلیم. پدر او طباخ حجاج بن یوسف بود و صحناه و کوامیخ میساخت و ابومعاویه یکی از زهاد و محدثین است و از عمروبن دینار و زهری و یونس بن عبید و ایوب سختیانی و ابن عون...
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) شیبان بن عبدالرحمن تمیمی مولی بنی تمیم نحوی. از اکابر قراء و محدثین و نحاه. ابتداء بکوفه میزیست پس به بغداد شد و از حسن بصری حدیث فرا گرفت و ابن ابی کثیر از وی روایت کند و نیز از شیبان الحافظ الثقه عبدالرحمن بن مهدی...
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) صدقه بن عبدالله السمین. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبادبن عبادبن حبیب بن مهلب. تابعی است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبدالرحمن بن الضحاک الخالد النصری. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبدالله بن ابی اوفی. رجوع به عبدالله... شود.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبدالله بن معاویه الزبیری. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبدالملک بن مهران. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبدالواحدبن موسی. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عبیدبن نصله. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عماربن معاویه الدهنی البجلی. محدث است.
ابومعاویه
[اَ مُ یَ] (اِخ) عمروبن عبدالله بن وهب النخعی. محدث است و ابونعیم از او روایت کند.
