ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) ملازم بن عمروبن عمیر. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) موصلی. او از فراس و از او معن بن عیسی روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مولی انس بن مالک. تابعی است. و ربیع بن مسلم از او روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مولی کنده. رجوع به زاذان ابوعمرو... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مولی المطلب. تابعی است و درک صحبت عمر کرده و پسر وی اسحاق از او روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) میسره. مولی المطلب. تابعی است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) نبیح العنزی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) نُجَید. (شیخ...). رجوع به ابی عمروبن نجید... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) الندبی. بشربن حرب. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) نعیم بن میسره. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) هارون بن عنتره. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) هلال. از روات حدیث است و عثمان بن عمر بن فارس از او روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) هلال بن العلاء الرقی. رجوع به هلال... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یحیی بن العلاء. از روات حدیث و ضعیف است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یحیی الاسودبن یزید. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یزیدبن ابان الرقاشی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یعمربن بشرالمروزی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یوحنابن یوسف الکاتب. یکی از مترجمین و نقلهء کتب بعربی است. و او کتاب آداب الصبیان افلاطون را بعربی نقل کرده است. (ابن الندیم). ظاهراً نسبت این کتاب بافلاطون غلط است و اصل کتاب از فلوطرخس باشد.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) یوسف بن عبدالله مالکی. رجوع به یوسف... شود.
ابوعمره
[اَ عَ رَ] (ع اِ مرکب) گرسنگی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). جوع. (المزهر). || فقر. سوءحال. (المزهر). افلاس. (منتهی الارب).
