ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) کرز. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) کلثوم بن زیاد. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) کلثوم بن عمروبن ایوب ثعلبی عتابی کاتب برامکه. رجوع به کلثوم... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مارانی. عثمان بن عیسی بن درباس بن فیربن جهم بن عبدوس الهدیانی المارانی ملقب به ضیاءالدین. از بنی ماران طائفه ای ظاهراً از اکراد در مروج موصل. برادر قاضی صدرالدین ابی القاسم عبدالملک حاکم بدیار مصریه. ابوعمرو یکی از اعلم فقهای شافعی بروزگار خویش بود. و در...
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مبارک. از روات حدیث است. او از مالک بن دینار و از او ابوعامر العقدی روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) محمد بن ابراهیم بن ابی عدی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) محمد بن ابی بکربن عبدالقاهر رازی. رجوع به محمد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) محمد بن عبدالواحد زاهد. رجوع به ابی عمر الزاهد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) محمد بن عرعره بن البرند. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) محمد بن میسره. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مروان بن شجاع. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مسعده، عبدالجباربن عدی. رجوع به مسعده ابوعمرو... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مسلم بن ابراهیم. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مسلمه بن عمرو. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مطرز. محمد بن عبدالواحدبن ابی هاشم ابیوردی. رجوع به ابی عمرو زاهد... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) معاویه بن صالح الحمصی. از روات حدیث است.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) معاویه بن عمرو. از زائده روایت کند.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) معدل بن عیلان بن المحارب بن البحتری. رجوع به معدل... شود.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) المغازلی البوزجانی النیشابوری. حاسب و منجم و مهندس. او هندسه از یحیی الماوردی و ابوالعلاءبن کرنیب فرا گرفت و ابوالوفاء بوزجانی برادرزادهء او کسب فنون ریاضی از عم خویش ابوعمرو کرد.
ابوعمرو
[اَ عَمْرْ] (اِخ) مکّی. عثمان. رجوع به عثمان ابوعمرو... شود.
