ابوحدیر
[ اَ حُ دَ ] (اِخ) هرماس بن زیاد. صحابیست.
ابوحدی کوفی
[ اَ ؟ ] (اِخ) نام یکی از کاتبین مصاحف، معاصر معتصم عباسی. (ابن الندیم).
ابوحذر
[ اَ حَ ذَ ] (ع اِ مرکب)آفتاب پرست. حربا. (منتهی الارب). آفتاب گردک. پژمره. خور. مارپلاس. اسدالارض. حربایه. بوقلمون. ابوقلمون. خامالاون. افطح. || غراب. (المزهر). زاغ.
ابوحرام العکلی
[ اَ ؟ ] (اِخ) او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم).
ابوحرب
[ اَ حَ ] (اِخ) یا ابوحارث. طبیب مسعودبن یمین الدوله محمودبن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و در حضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلهء نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444...
ابوحرب بختیار
[ اَ حَ بِ بَ ] (اِخ) در یکی از مسمط های منسوب به منوچهری دامغانی و نیز در قصیده ای منتسب بوی که ذوق سلیم مانند چند مسمط و قصیدهء دیگر از انتساب آن به منوچهری ابا دارد ابوحرب بختیار محمد نامی ممدوح شاعر است و این شاعر و...
ابوحرب بن علاءالدوله
[ اَ حَ بِ نِ عَ ئِدْ دَ لَ ] (اِخ) محمد بن دشمن زیار ابن کاکویه. یکی از دیالمهء آل کاکویه در نطنز.
ابوحردبه
[ اَ حَ دَ بَ ] (اِخ) یکی از دزدان مشهور عرب.
ابوحره
[ اَ حُرْ رَ ] (اِخ) واصل بن عبدالرحمن بصری. محدث است و مسلم از او روایت کند.
ابوحرهء رقاشی
[ اَ حُرْ رَ یِ رَ ] (اِخ)اسم او حکیم یا حنیفه. محدثی ثقه است از مردم بصره و ابوداود از وی روایت کند.
ابوحریز
[ اَ حَ ] (اِخ) صحابیست.
ابوحزابه
[ اَ حُ بَ ] (اِخ) کنیت ولیدبن نهیک.
ابوحزره
[ اَ حَ رَ ] (اِخ) کنیت جریربن عطیه، شاعر عرب متوفی به سال 111 ه . ق.
ابوحزیمه
[ اَ حُ زَ مَ ] (اِخ) جد سعدبن عباده است.
ابوحسام
[ اَ حُ ] (اِخ) کنیت حسان بن ثابت انصاری، شاعر رسول صلوات اللهعلیه، و بعضی کنیت او را ابوالولید و برخی ابوعبدالرحمن گفته اند. رجوع به حسان بن ثابت انصاری شود.
ابوحسان
[ اَ حَسْ سا ] (ع اِ مرکب)عقاب. (المزهر). ابوالحجاج. آله. دال من. ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء. || روغن. (مهذب الاسماء).
ابوحسان
[ اَ ؟ ] (اِخ) او با سلم به امر یحیی بن خالدبن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است. (ابن الندیم).
ابوحسان
[ اَ ؟ ] (اِخ) مقلدبن مسیب بن رافع. از امرای بنی عقیل ملقب به حسام الدوله صاحب موصل. رجوع به مقلدبن مسیب شود.
ابوحسان زیادی
[ اَ حَسْ سا نِ ] (اِخ)حسن بن عثمان قاضی. فقیه و ادیب و از علمای انساب. او بزمان مأمون خلیفهء عباسی قاضی قسمت شرقی بغداد بود. و چون بخلق قرآن معتقد نبود چندی بطرسوس نفی شد و سپس او را بازگردانیدند و او در هشتادوهفت سالگی در 243 ه...
ابوحسان نملی
[ اَ ؟ ] (اِخ) محمد بن حسان. یکی از طیبت گران و ادباست و او معاصر متوکل خلیفه بوده و با متوکل حکایاتی دارد. او راست: کتاب برجان و حباحب فی اخبار النساء و الباه. کتاب صغیر، هم در آن معنی. کتاب البغاء. کتاب السحق. کتاب خطاب المکاری لسجادیه...
