ابوالهدیل
[اَ بُلْ هَ] (ع اِ مرکب) کبوتر. (مهذب الاسماء). ابوعکرمه. ابوسهل. کبتر. کفتر. حمام. حمامه. کالوج. نامه بر. سماروک.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) حصین بن عبدالرحمن السلمی. محدث است.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) زُفربن الهذیل بن قیس بن سلیم، اصفهانی. عالم و عابد و محدث. و او معاصر سفیان ثوری و ابوحنیفه و شریک بن عبدالله بود. وفات او در 158 ه . ق. به بصره بوده است و او بیشتر به مذهب ابوحنیفه مایل بود.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) سعیدبن عبید الطائی. محدث است و یزیدبن هارون و عبیداللهبن موسی از او روایت کنند.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) علاءبن فضل بن عبدالملک. صاحب حدیث عکراش. محدث است.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) عمران بن عبدالرحمن الصنعانی. محدث است و عبدالرزاق از وی روایت کند.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) غالب. تابعی است. او از انس بن مالک و ابراهیم و از او منصور و علی بن صالح و اسرائیل روایت کنند.
ابوالهذیل
[اَ بُلْ هُ ذَ] (اِخ) محمد بن هذیل بن عبدالله بن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم. ابن خلکان گوید: شیخ معتزلهء بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیکومجادله و قوی الحجه...
ابوالهزهاز
[اَ بُلْ هَ] (اِخ) نصربن زیاد. محدث است و از عباد عجلی روایت کند.
ابوالهنجل
[اَ بُلْ هَ جَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) کنیتی است از کنای عرب.
ابوالهندی
[اَ بُلْ هِ دی ی] (اِخ) محدث است. او از ابی طالوت و از او معتمر روایت کند.
ابوالهندی
[اَ بُلْ هِ دی ی] (اِخ) غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی. شاعری مطبوع است. او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت. منشأ او سیستان است. و به اِدمانِ خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از...
ابوالهول
[اَ بُلْ هَ] (اِخ)(1) پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی، نزدیک هرم کئوپس بفاصلهء کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می...
ابوالهول
[اَ بُلْ هَ] (اِخ) الحمیری. شاعری از عرب معاصر مهدی و رشید عباسی و فضل بن یحیی بن خالدبن برمک. و ابن الندیم گوید او را پنجاه ورقه شعر است. رجوع به کتاب الحیوان جاحظ ج5 ص30 و رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص252 شود.
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (ع اِ مرکب) عقاب. (دهار) (المرصع) (مهذب الاسماء). آله. و صاحب المرصع اضافه می کند: و الهیثم فرخه؛ ای فرخ العقاب و قیلَ هو السنّور.
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (اِخ) محدث است. او از حسن و از او ابومعاویه روایت کند.
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (اِخ) ابن التیهان. رجوع به ابوالهیثم مالک بن التیهان... شود.
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (اِخ) ابن نصربن دهر الاسلمی. محدث است و از پدر خود نصربن دهر روایت کند.
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (اِخ) الاعرابی. یکی از فصحای اعراب است. (ابن الندیم).
ابوالهیثم
[اَ بُلْ هَ ثَ] (اِخ) بزیع اللحّام. محدث است و علی بن ثابت از او روایت کند.
