ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) داودبن علیه الکندی. محدث است و شاذان از او روایت کند.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) راشدبن عمرو البجلی. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) زُهیربن محمد خراسانی. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) سلام بصری. او را قرائتی است. (ابن الندیم).
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) سیدالقرّاء خزرجی ّالانصاری. رجوع به سیدالقراء خزرجی انصاری شود.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) ظهیربن محمد. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) علی بن حسین بن ظریف. رجوع به علی بن حسین... شود.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) عمروبن مجمع کوفی. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) محمد بن عبدالرحمن الطفاوی. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) مولی ابی ذر. صحابی است و اسحاق بن عبدالله از او روایت کرده است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) نعمان بن عبدالسلام. فقیه عابد اصفهانی و عبدالرحمن بن مهدی از او روایت کرده است. مؤلف حبیب السیر گوید: نسب او بشش واسطه به تیم اللهبن ثعلبه [ بن عکابه ]می پیوست و وفات او به سال 182 ه . ق. بود و در تاریخ...
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) هذیل بن حکم. محدث است و محمد بن مثنی از او روایت کند.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) هشام بن ابی النصر محمد بن السائب. نسابهء معروف به ابن کلبی. رجوع به هشام کلبی شود.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) هشام بن عروه. رجوع به هشام بن عروه بن الزبیربن العوام القرشی الاسدی شود.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) هشام بن محمد بن السائب بن بشر الکلبی. رجوع به هشام... شود.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) یحیی بن منذر الکندی. محدث است.
ابوالمنذر
[اَ بُلْ مُ ذِ] (اِخ) یزیدبن عامر. رجوع به ابوالمنذر انصاری شود.
ابوالمنزل
[اَ بُلْ مَ زِ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) خانه خدا. خداوند خانه. میزبان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ابوالمثوی. صاحب خانه (چون مرد بود).
ابوالمنصورخان
[اَ بُلْ مَ] (اِخ)همشیره زاده و داماد سعادتخان از مردم نیشابور. چندی وزارت احمدشاه بن محمدشاه کرد. وفات وی در ذی حجهء 1167 ه . ق. بود. رجوع به مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه ص 78 و 79 و 95 شود.
ابوالمنعم
[اَ بُلْ مُ عِ] (اِخ) او راست: کتاب طبقات الشعراء. (ابن الندیم).
