ابوالصخب
[اَ بُصْ صَ] (ع اِ مرکب)نای. (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) نی. مزمار.
ابوالصدیق
[اَ بُصْ صِدْ دی] (اِخ)ابوبکربن حسینی بسطامی. رجوع به ابوبکر... در این لغت نامه شود.
ابوالصدیق
[اَ بُصْ صِدْ دی] (اِخ)بکربن عمرو یا عمر باجی یا ناجی. محدّث است.
ابوالصدیق
[اَ بُصْ صِدْ دی] (اِخ)بکربن عمرو. محدّث است.
ابوالصعب
[اَ بُصْ صَ] (ع اِ مرکب)پلنگ.
ابوالصعق
[اَ بُصْ صَ عِ] (اِخ) العدوی. یکی از فصحای عرب است. (ابن الندیم).
ابوالصفا
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) ابن یونس بن عبدالاول ابن امیر مرتضی. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 305 شود.
ابوالصفا
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) ابوبکربن داود حنبلی. رجوع به ابوبکر... شود.
ابوالصفا
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) برهان الدین بن ابی الوفاء شافعی والد کمالی حنفی. او راست: فتح الله حسبی و کفی فی ولد المصطفی.
ابوالصفا
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) صلاح الدّین صفدی. رجوع به صلاح الدین... شود.
ابوالصفا
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) مأمربن علی. رجوع به مأمر... شود.
ابوالصقر
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) احمدبن فضل بن شبابه ساسی دویر. رجوع به احمد... شود.
ابوالصقر
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) اسماعیل بن بلبل کاتب. او به عربی شعر نیز می گفته و مقّل است. (ابن الندیم). وی مردی کریم و متجمّل بود و وزارت معتمد خلیفهء عباسی داشت و صاحب سیف و قلم گشت و او را وزیر شکور گفتندی و ابن رومی و بحتری ویرا...
ابوالصقر
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) قبیصی. عالمی ریاضی است. شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمهء اقلیدس ص 64 شود.
ابوالصقر
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) الکلابی. یکی از فصحای عرب است. (ابن الندیم).
ابوالصلاح
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) تقی الدّین بن نجم الدّین بن عبیدالله حلبی فقیه شیعی در نیمهء اول مائهء پنجم ه . ق. وی از شاگردان ابوجعفر طوسی و سیّد مرتضی است و از دست سیّد در حلب نیابت داشت و از اینرو او را خلیفه المرتضی گفتندی. او راست: کتاب...
ابوالصلاح
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) جابربن عبدالله بن الحاج. رجوع به جابر... شود.
ابوالصلت
[اَ بُصْ صَ] (ع اِ مرکب)شمشیر. (مهذب الاسماء). سیف. || غلیواژ. گوشت ربا. موش گیر. ابوالخطاف. حِدَأَه. (تاج العروس).
ابوالصلت
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) جد عیسی بن معمر. او از کعب و از او صفوان روایت کند.
ابوالصلت
[اَ بُصْ صَ] (اِخ) امیّه بن عبدالعزیزبن ابوالصلت اندلسی دانی. حکیم و ریاضی دان و طبیب و شاعر. معروف به ابوالصلت مغربی. مولد او دانیه(1) شهری به اندلس. وی عارف بفنّ حکمت و در علوم اوائل ماهر بود و او را ادیب حکیم گفتندی. ابن خلکان گوید او از اندلس...
