ابراهیم حقی
[اِ حَقْ قی] (اِخ) یکی از شعرای ترک در قرن دوازدهم هجری. او کتاب موسوم به معرفتنامه را در علوم متفرقه تألیف کرد و دیوانش نیز در ترکیه متداول و معروف است. در 1186 ه .ق . وفات کرده.
ابراهیم حقی پاشا
[اِ حَقْ قی] (اِخ)یکی از رجال سیاسی عثمانی. مولد او1279 ه .ق . چندین بار بسفارت باروپا رفته، مدّتی وزیر معارف و چندی وزیر داخله و بالاخره صدراعظم عثمانی شده و در سال 1328 ه .ق . هنگامی که ایتالیا بترکیه اعلان جنگ داد کابینهء او کناره گیری کرد. ابراهیم...
ابراهیم حمدانی
[اِ مِ حَ] (اِخ)ابوطاهر. از امرای حمدانی حلب (371-380 ه .ق .).
ابراهیم خاقانی
[اِ مِ] (اِخ) رجوع به ابراهیم دربندی شود.
ابراهیم خاقانی
[اِ مِ] (اِخ) افضل الدین ابراهیم بن علی، شاعر فارسی. رجوع به خاقانی شود.
ابراهیم خان
[اِ] (اِخ) سردودمان خاندان ابراهیم خان زاده. پسر شاهزاده خانم اسمی خان دختر سلطان سلیم ثانی و ابراهیم از شوهر اول اسمی خان محمد صوگوللی صدراعظم است. در زمان سلطان احمد اول بحکومت نواحی مختلفه مأمور گردیده است و اراضی و نیز قصر «آت میدان» اسلامبول را او بسلطان احمد...
ابراهیم خانی
[اِ] (اِخ) رجوع به بهارلو شود.
ابراهیم خشاوری
[اِ مِ خُ وَ] (اِخ) یا خشاوردی. رجوع به ابراهیمک شود.
ابراهیم خلیجی
[اِ مِ خَ] (اِخ) قائدی از امراء بنی طولون در 292 ه .ق . او از دست خلفای عباسی والی مصر بود و در آنجا بمخالفت عیسی بن محمد نوشزی برخاست و نوشزی مغلوب شده به اسکندریه گریخت. خلیفه مکتفی بسپاهسالاری فاتک سپاهی بتدبیر او به مصر فرستاد. ابراهیم در...
ابراهیم خلیل
[اِ مِ خَ] (اِخ) نام پیغمبری از بنی سام ملقب بخلیل یا خلیل الله یا خلیل الرحمن جدّ اعلای بنی اسرائیل و عرب مستعربه و انبیاء یهود. ابن تارخ یا تارح یا ترح یا آزر بت تراش بوده است. مولد او بکلده در مشرق بابل بقریهء اور تقریباً دوهزار سال...
ابراهیم خلیل خان
[اِ خَ] (اِخ) رئیس ایل جوانشیر. در قره باغ و قلعهء شوشی حکومت داشت. در جنگهای بین ایران و روسیه که در قرن 13 هجری اتفاق افتاد با روس همراه بود و عاقبت از رفتار خویش پشیمان شده بسوی ایران گرائید و چون سپاهیان روس از این قضیه اطلاع یافتند...
ابراهیم خواص
[اِ مِ خَوْ وا] (اِخ)ابواسحاق بغدادی. اص ایرانی و پدرش از مردم آمل بوده و چون تولد و پرورش ابراهیم در بغداد بود به بغدادی مشهور گشت. ابراهیم در آغاز عمر چندی بتحصیل پرداخت و پس از آن مایل بتصوف گشت و چنانکه لقب او دلالت دارد معاش خود را...
ابراهیم دانشمندی
[اِ مِ نِ مَ] (اِخ)ششمین و آخرین تن از سلسلهء دانشمندیه در آسیای صغیر که به سال 560 ه .ق . بدست سلاجقهء روم منقرض گردیده اند.
ابراهیم دربندی
[اِ مِ دَ بَ] (اِخ) شیخ ابراهیم دربندی یا خاقانی، شاه شیروان. گویند از نسل انوشیروان بوده و در زمان امیرتیمور میزیسته و در قریه ای از قرای شیروان زراعت میکرده است سپس بر مردم آن نواحی بسببی غیرمعلوم امارت یافته و هنگامی که امیرتیمور بشیروان رفت وی اظهار انقیاد...
ابراهیم دنانی
[اِ مِ دَنْ نا] (اِخ) از احفاد عبدالرحمن بن عوف، یکی از عشرهء مبشره بوده و از آن روی به عوفی مشهور شده. اص از مردم شام و مولد او مصر است و در مصر نیز درگذشته است. او از فقهای متبحر حنبلی است و در حساب و فرایض ید...
ابراهیم دهستانی
[اِ مِ دِ هِ] (اِخ) از دانشمندان ایران در قرن چهارم هجری. در علم تصوف و هم در علوم ظاهری معروف بوده و ظاهراً در خراسان میزیسته است.
ابراهیم رباطی
[اِ مِ رِ] (اِخ) از عرفای قرن سوم هجری، اص از مردم هرات. رباط موضعی است به نزدیک هرات و ابراهیم ستنبهء هروی شیخ او بوده است.
ابراهیم رود
[اِ] (اِخ) رودخانهء ایران که از سرحد بلوچستان سرچشمه گرفته از کرمان گذشته در 53000 گزی جزیرهء هرمز به خلیج میریزد. طول آن 450000 گز است. (از معجم تاریخ و جغرافیائی فرانسه دزبری و باشله).
ابراهیم زیادی
[اِ مِ] (اِخ) دومین سلطان بنی زیاد در زبید. (245-289 ه .ق .).
ابراهیم سالاری
[اِ مِ] (اِخ) ابراهیم بن سالار مرزبان. از سلاطین آل مسافر به آذربایجان و اران و طارم. رجوع به ابراهیم بن مرزبان شود.