احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالدوله والی چغانیان. رجوع به ابوالمظفر چغانی احمدبن محمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد مکنی به ابوالمکارم مقری واسطی. او راست: هدایه الرفاق فی القراءه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد معروف به ابونصر اقطع. وی راست شرحی بر مختصر القدوری در دو مجلد و نیز شرحی بر مختصر الطحاوی فی فروع الحنفیه. و وفات وی به سال 474 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. رجوع به حفید سعدالدین شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد معروف به سعید قونوی. او راست: روضه المتکلمین در کلام.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. ملقب بشهاب الدین معروف به صاحب. او راست: تلخیص تلخیص المفتاح. و وفات وی به سال 788 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ملقب به شهاب الدین ونظام گیلانی. از فقهای حنفی. او راست: کتاب ابراهیم شاهیه فی فتاوی الحنفیه و آن کتابی بزرگ است از افخر کتب و آن را برای سلطان ابراهیم شاه نوشته و از 160 کتاب فراهم کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد معروف به شهاب حصکفی حلبی و مکنی به ابوالعباس. او راست: طالبه الوصال من مقام العوال. و الروضه الوردیه فی الرحله الرومیه. او در حدود سال 864 ه . ق. حیات داشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. ملقب به فخرالدین. رجوع به احمد فخرالدین ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ملقب به نجم الدین معروف به ابن الرفعه. فقیه شافعی (645 - 710 ه . ق.). او راست: شرح تنبیه. شرح وسیط. وی متولی امر حسبت در دیار مصر بود و تدریس مدرسهء مغربیه داشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد آبی. مکنی به ابوالعباس. او از اهل آبه(1) از ناحیهء برقه است و بتجارت بیمن شد و در عدن درک صحبت ابوبکر سعیدی کرد. یاقوت گوید مولی المفضل جمال الدین از قول احمد آبی قصهء ملاقات او را با سعیدی برای من گفت. و سپس...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ابدی مقلب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس او راست: شرح ایساغوجی ابهری.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان الهکاری الاربلی البرمکی. رجوع به ابن خلکان و رجوع به روضات الجنات ص87 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم بن حازم حازمی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم بن الخطاب الخطابی بستی. مکنی به ابوسلیمان از اولاد زیدبن الخطاب برادر عمر بن الخطاب. و این نسبت را ابوعبید هروی و ابومنصور ثعالبی دو شاگرد احمد گفته اند. و چنانکه عبدالرحمان بن عبدالجبار الفامی الهروی در تاریخ هراه خویش آورده است و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم بن سلفهء انصاری ملقب بصدرالدین و مکنی به ابوطاهر حافظ. او در طلب حدیث رحلت و درک خدمت اعیان مشایخ کرد و شافعی مذهب بود و به بغداد شد و در آنجا شاگردی علی الکیا ابوالحسن علی الهراسی در فقه و ابوزکریا یحیی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم بن هلال خواصی مقدسی شافعی مکنی به ابومحمود، ملقب به شهاب الدین. او راست: اقتضاء المنهاج فی احادیث المعراج. و مصباح فی الجمع بین الاذکار و السلاح. و ملخص موسوم به عجاله العالم من کتاب المعالم از معالم السنن تألیف احمدبن ابراهیم الخطابی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم ابی الحسن الاشعری الیمنی القربتی الحنفی فقیه و نحوی و لغوی و نساب. او را در فنون شتی تاَلیف است و از جمله کتاب اللباب فی الاَداب و المختصر فی النحو. (روضات الجنات ص51 س3). و نیز التعریف بالانساب و ملخص آن موسوم...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم الثعلبی مکنی به ابواسحاق مفسر. صاحب کتاب مشهور متداول معروف بتفسیر ثعلبی. یاقوت گوید چنانکه عبدالغنی بن سعید حافظ مصری گفته و من آن را از حاشیهء کتاب الاکمال ابن ماکولا نقل میکنم وفات ثعلبی در محرم سال 427 ه . ق. بود....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ابراهیم الخطابی ملقب به ابوسلیمان. رجوع به ابوسلیمان احمد یا حمدبن محمد ...و احمدبن محمد بن ابراهیم بن الخطاب شود.
