احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. مکنی به ابوبکر میمونی برزندی. رجوع به احمد بن علی المیمونی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. رجوع به احمد بونی ...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. رجوع به ظهیر بلخی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. رجوع به عروضی سمرقندی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. رجوع به قطب الدوله ابونصر احمد اول ابن علی و آل افراسیاب شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. او راست: کتاب شرح العلل و بیرونی در کتاب الجماهر از او روایت کند. و محشی جماهر گوید: محتمل است که وی همان رمانی متوفی به سال 415 ه . ق. باشد و بکتاب ارشاد یاقوت (ج1 ص241) ارجاع کرده است. رجوع به الجماهر چ...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی، ممدوح سوزنی:
ستوده شان و نکوسیرت احمدبن علی
که چون علی است بسیرت چو احمد است به سان.
سوزنی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی. وزیر ابرقوهی مکنی به ابوالقاسم. در قدیمترین نسخهء منوچهری کتابخانهء مؤلف در قصیده ای مردف به «کند همی» این بیت آمده است:
بر هر کسی لطف کند و لطف بیشتر
بر احمد ابرقوهی احمد کند همی (؟)
و در نسخ دیگر: احمدبن قومی و احمدبن قوص آمده و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی معروف به ابن وحشیه و مکنی به ابوبکر. رجوع به ابن وحشیه شود. و کتاب الادوار للکسدانیین اخراج ابن وحشیه را موفق الدین بن المطران اختصار کرده و در رجب سال 581 ه . ق. از آن فراغت یافته است و موفق الدین عبداللطیف بغدادی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی (امیر ...) مکنی به ابوالعباس. ابوبکر محمد بن زکریای رازی کتاب منافع الاغذیه و دفع مضارها و نیز مقاله فیما سئل عنه فی انه لم صار من قلّ جماعه من الانسان طال عمره، را به نام او کرده است. رجوع به عیون الانباء ج1 ص320...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی مکنی به ابوبکر رازی. رجوع به رازی ابوبکر احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی الابار الخیوطی. محدث است و از مسدد روایت کند. (تاج العروس مادهء خ ی ط).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین. او را در سال 562 ه . ق. بخبه بکشتند. و او کاتب، شاعر، فقیه، نحوی، لغوی ناشئی، عروضی مورخ، منطقی، مهندس و عارف بطب و موسیقی و متفنن در نجوم بود....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابراهیم قمی پسر صاحب تفسیر مشهور بتفسیر علی بن ابراهیم. و شیخ صدوق ابوجعفر محمد بن ابی الحسن مشهور به ابن بابویه کتاب الفقیه را از عده ای از افاضل منجمله صاحب ترجمه روایت دارد. (روضات الجنات ص559).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی اسامه مکنی به ابوالحسین. او راست: معرفه شرف الملوک.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی اسحاق ابراهیم. رجوع به ابوالحسین احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی بکر عبدری مکنی به ابوالعباس اندلسی ثم المیورقی(1) او راست: بهجه المهج فی بعض فضائل الطائف و وج. (کشف الظنون).
(1) - De Majorque.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی جعفر محمد بن ابی صالح بیهقی مقری لغوی. مکنی به ابوجعفر، معروف به بوجعفرک با کاف تصیغر فارسی. امام ابوالمظفر عبدالرحیم بن ابی سعد سمعانی از پدر خود روایت کند، که مولد بیهقی در حدود سنهء 470 ه . ق. است، و وفات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابیطالب طبری ساروی معروف به شیخ طبرسی(1) مکنی به ابومنصور. فقیهی از مردم ساریهء مازندران. و او شیخ محمد بن علی بن شهرآشوب ساروی مازندرانیست. او راست: کتاب الاحتجاج. کتاب الکافی در فقه. و کتاب مفاخرالطالبیه. و کتاب تاریخ الائمه. و کتاب فضائل الزهراء...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. رجوع به ابن فصیح در ذیل این لغت نامه شود.
